عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهاترین تنهاها و آدرس loverose.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1106
:: کل نظرات : 37

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 87
:: باردید دیروز : 541
:: بازدید هفته : 739
:: بازدید ماه : 2612
:: بازدید سال : 71201
:: بازدید کلی : 229422

RSS

Powered By
loxblog.Com

روح . چن . جن . ارواح . شیطان . خدا . ترسناک

شنبه 8 شهريور 1393 ساعت 20:17 | بازدید : 520 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 

زندگینامه سردار بدر شهید مهدی باکری
زندگینامه سردار بدر شهید مهدی باکری

 

 




تولد و كودكی

به سال 1333 ه.ش در شهرستان میاندوآب در یك خانواده مذهبی و با ایمان متولد شد. در دوران كودكی، مادرش را – كه بانویی باایمان بود – از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید و در دوره دبیرستان (همزمان با شهادت برادرش علی باكری به دست دژخیمان ساواك) وارد جریانات سیاسی شد. 

فعالیت های سیاسی – مذهبی

پس از اخذ دیپلم با وجود آنكه از شهادت برادرش بسیار متاثر و متالم بود، به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی مكانیك مشغول تحصیل شد. از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یكی از افراد مبارز این دانشگاه بود. او برادرش حمید را نیز به همراه خود به این شهر آورد. شهید باكری در طول فعالیت های سیاسی خود (طبق اسناد محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنیت آذربایجان شرقی (ساواك) تحت كنترل و مراقبت بود. پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان، به خارج از كشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزین داخل كشور فعال شود.
شهید مهدی باكری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت امام خمینی( رحمت الله علیه ) – در حالی كه در تهران افسر وظیفه بود – از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی كرد و فعالیت های گوناگونی را در جهت پیروزی انقلاب اسلامی نیز انجام داد. 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی 

بعد از پیروزی انقلاب و به دنبال تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد در آمد و در سازماندهی و استحكام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا كرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزنده‌ای را از خود به یادگار گذاشت. ازدواج شهید مهدی باكری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. مهریه همسرش اسلحه كلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزنده‌ای برای مردم انجام داد. 
شهید باكری در مدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاشهای گسترده‌ای را در برقراری امنیت و پاكسازی منطقه از لوث وجود وابستگاه و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به‌رغم فعالیت های شبانه‌روزی در مسئولیتهای مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تكلیف خویش را در جهاد با كفار بعثی و متجاوزین به میهن اسلامی دید و راهی جبهه‌ها شد.

نقش شهید در دفاع مقدس 

شهید باكری با استعداد و دلسوزی فراوان خود توانست در عملیات فتح‌المبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف در كسب پیروزیها موثر باشد. در این عملیات یكی از گردانها در محاصره قرار گرفته بود، كه ایشان به همراه تعدادی نیرو، با شجاعت و تدبیر بی‌نظیر آنان را از محاصره بیرون آورد. در همین عملیات در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد و به فاصله كمتر از یك ماه در عملیات بیت‌المقدس ( با همان عنوان) شركت كرد و شاهد پیروزی لشكریان اسلام بر متجاوزین بعثی بود. در مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس از ناحیه كمر زخمی شد و با وجود جراحتهایی كه داشت در مرحله سوم عملیات، به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بی‌سیم هدایت كند. 
در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بی‌امان در داخل خاك عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصممتر از پیش در جبهه‌ها حضور می‌یافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی،‌ هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانه‌روز تلاش می‌كرد. در عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی او بر لشكر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاك گلگون ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیك آزاد شد. 
شهید باكری در عملیات والفجرمقدماتی و والفجر یك، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشكر عاشورا، به همراه بسیجیان غیور و فداكار، در انجام تكلیف و نبرد با متجاوزین، آمادگی و ایثار همه‌جانبه‌ای را از خود نشان داد. در عملیات خیبر زمانی كه برادرش حمید، به درجه رفیع شهات نایل آمد، با وجود علاقه خاصی كه به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانواده‌اش تماس گرفت و چنین گفت: شهادت حمید یكی از الطاف الهی است كه شامل حال خانواده ما شده است. و در نامه‌ای خطاب به خانواده‌اش نوشت: 
من به وصیت و آرزوی حمید كه باز كردن راه كربلا می‌باشد همچنان در جبهه‌ها می‌مانم و به خواست و راه شهید ادامه می‌دهم تا اسلام پیروز شود. تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبهه‌ها، را از حضور در تشییع پیكر پاك برادر و همرزمش كه سالها در كنار بود بازداشت. برادری كه در روزهای سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سیاسی و در جبهه‌ها، پا به پای مهدی، جانفشانی كرد. 
نقش شهید باكری و لشكر عاشورا در حماسه قهرمانانه خیبر و تصرف جزایر مجنون و مقاومتی كه آنان در دفاع پاتكهای توان فرسای دشمن از خود نشان دادند بر كسی پوشیده نیست. در مرحله آماده‌سازی مقدمات عملیات بدر، اگرچه روزها به كندی می‌گذشت اما مهدی با جدیت، همه نیروها را برای نبردی مردانه و عارفانه تهییج و ترغیب كرد و چونان مرشدی كامل و عارفی واصل، آنچه را كه مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت باید بدانند و در مرحله نبرد بكار بندند، با نیروهایش درمیان گذاشت. 

بیانات شهید قبل از شروع عملیات بدر 

همه برادران تصمیم خود را گرفته‌اند، ولی من به خاطر سختی عملیات تاكید می‌كنم. شما باید مثل حضرت ابراهیم(علیه السلام) باشید كه رحمت خدا شامل حالش شد، مثل او در آتش بروید. خداوند اگر مصلحت بداند به صفوف دشمن رخنه خواهید كرد. باید در حد نهایی از سلاح مقاومت استفاده كینم. 
هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شالم حال ما می‌گرداند. اگر از یك دسته بیست و دو نفری، یك نفر بماند باید همان یك نفر مقاومت كند و اگر فرمانده شما شهید شد نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم كه این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اصاعت از فرماندهی است. 
تا موقعی كه دستور حمله داده نشده كسی تیراندازی نكند. حتی اگر مجروح شد سكوت را رعایت كند، دندانها را به هم بفشارد و فریاد نكند. با هر رگبار سبحان‌الله بگویید. در عملیات خسته نشوید. بعد از هر درگیری و عملیات، شهدا و مجروحین را تخلیه كرده و با سازماندهی مجدد كار را ادامه دهید. حداكثر استفاده از وسایل را بكنید. اگر این پارو بشكند، به جای آن پاروی دیگری وجود ندارد. با همین قایقها باید عملیات بكنیم. لباس های غواصی را خوب نگهداری كنید. یك سال است دنبال این امكانات هستیم. 
مهدی در شب عملیات وضو می‌گیرد و همه گردان ها را یك یك از زیر قرآن عبور می‌دهد. مداوم توصیه می‌كند: 
برادران! خدا را از یاد نبرید نام امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زمزمه كنید. دعا كنید كه كار ما برای خدا باشد. از پشت بی‌سیم نیز همه را به ذكر «لاحول و لاقوه الا بالله» تحریض و تشویق می‌كند. 
لشكر عاشورا در كنار سایر یگانهای عمل كننده نیروی زمینی سپاه، در اولین شب عملیات بدر، موفق به شكستن خط دشمن می‌شود و روز بعد به تثبیت مواضع در ساحل رود می‌پردازد. 
در مرحله دوم عملیات، از سوی لشكر عاشورا حمله‌ای نفس‌گیر به واحدهایی از دشمن كه عالم فشار برای جناح چپ بودند، آغاز می‌شود. حمله‌ای كه قلع و قمع دشمن و گرفتن انتقام و قطع كامل دست دشمن از تعرض به نیروها در جناح چپ ثمره آن بود. 

ویژگی های اخلاقی 

شهید باكری، پاسدار نمونه، فرماندهی فداكار و ایثارگر، خدمتگزاری صادق، صمیمی، مخلص و عاشق حضرت امام خمینی( رحمت الله علیه ) و انقلاب اسلامی بود. با تمام وجود خود را پیرو خط امام می‌دانست و سعی می‌كرد زندگی‌اش را براساس رهنمودها و فرمایشات آن بزرگوار تنظیم نماید، با دقت به سخنان حضرت امام ( رحمت الله علیه ) گوش می‌داد، آنها را می‌نوشت و در معرض دید خود قرار می‌داد و آنقدر به این امر حساسیت داشت كه به خانواده‌اش سفارش كرده بود كه سخنرانی آن حضرت را ضبط كنند و اگر موفق نشدند، متن صحبت را از طریق روزنامه بدست آورند. 
او معتقد بود سخنان امام الهام گرفته از آیات الهی است،‌باید جلو چشمان ما باشد تا همیشه آنها را ببینیم و از یاد نبریم. 
شهید باكری از انسانهای وارسته و خودساخته‌ای بود كه با فراهم بودن زمینه‌های مساعد، به مظاهر مادی دنیا و لذایذ آن پشت پا زده بود. 
زندگی ساده و بی‌ریای او زبانزد همه آشنایان بود. با تواناییهایی كه داشت می‌توانست مرفه‌ترین زندگی را داشته باشد؛ اما همواره مثل یك بسیجی زندگی می‌كرد. از امكاناتی كه حق طبیعی‌اش نیز بود چشم می‌پوشید. تواضع و فروتنی‌اش باعث می‌شد كه اغلب او را نشناسند. او محبوب دلها بود. همه دوستش می‌داشتند و از دل و جان گوش به فرمان او بودند. او نیز بسیجیان را دوست داشت و به آنها عشق می‌ورزید. می‌گفت: 
وقتی با بسیجی ها راه می‌روم، حال و هوای دیگری پیدا می‌كنم، هرگاه خسته می‌شوم پیش بسیجیها می‌روم تا از آنها روحیه بگیرم و خستگی‌ام برطرف شود. همه ما در برابر جان این بسیجی‌ها مسئولیم، برای حفظ جان آنها اگر متحمل یك میلیون تومان هزینه – برای ساختن یك سنگر كه حافظ جان آنها باشد – بشویم، یك موی بسیجی،‌ صد برابرش ارزش دارد. با دشمنان اسلام و انقلاب چون دژی پولادین و تسخیرناپذیر بود و با دوستان خدا، سیمایی جذاب و مهربان داشت. با وجود اندوه دائمش، همیشه خندان می‌نمود و بشاش. انسانی بود همیشه آماده به خدمت و پرتوان. 

خاطراتی از شهید

خاطره اول
در بیت امام‌، مهدی را دیدم و گفتم‌: "آقا مهدی‌! خواب های خوشی برایت دیده‌اند ...‌مثل اینكه شما هم ... بله ..." تبسمی كرد و با تعجب پرسید: "چه خبر شده است‌؟" گفتم‌: همه خبرها كه پیش شماست‌. یكی از فرماندهان گردان كه یك ماه پیش شهید شد، خواب دیده بود، در بهشت منزلی زیبا می‌سازند‌. پرسیده بود: "این خانه را برای چه كسی آماده می‌كنید؟" گفتند: "قرار است شخصی به جمع بهشتیان بپیوندد‌." باز پرسیده بود: "او كیست‌؟" بعد سكوت كردم‌. مهدی مشتاقانه سر تكان داد و گفت‌: "خوب ...‌ادامه بده‌." گفتم‌: "پاسخ دادند: قرار است مهدی باكری به اینجا بیاید‌. خلاصه آقا ملائكه را خیلی به زحمت انداختی‌." سرش را پایین انداخت و رنگ رخسارش به سرخی گرایید و به آرامی گفت‌: "بنده خدا! با این كارهایی كه ما انجام می‌دهیم‌، مگر بسیجی ها اجازه دهند كه به بهشت برویم‌! جلو در بهشت می‌ایستند و راهمان نمی‌دهند‌." سپس فرو رفت و از من دور شد‌. دیگر مطمئن بودم كه مهدی آخرین روزهای فراغ از یار را سپری می‌كند‌. 
خاطره دوم
روزی از مدرسه به خانه می‌آید، در حالی كه گونه‌ها و دستهای سرخ و كبودش ، حكایت از عمق سرمایی می‌كند كه در جانش رسوخ كرده است‌. پدرش همان شب تصمیم می‌گیرد كه پالتویی برایش تهیه كند‌. دو روز بعد با پالتویی نو و زیبا به مدرسه می‌رود‌. غروب كه از مدرسه برمی‌گردد با شدت ناراحتی‌، پالتو را به گوشه اطاق می‌افكند‌. همه اعضای خانواده با حالت متعجب به او می‌نگرند، و مهدی در حالی كه اشك از دیدگانش جاری است‌، می‌گوید: "چگونه راضی می‌شوید من پالتو بپوشم در حالی‌كه دوست بغل‌دستی من در كنارم از سرما بلرزد. 
خاطره سوم
زماني كه آقاي مهدي شهردار اروميه بودند روزي باران خيلي تند مي آمد بهم گفت : « من ميرم بيرون » .
گفتم : « توي اين هوا كجا مي خواي بري » جواب نداد. اصرار كردم . بالاخره گفت : « مي خواي بدوني پاشو توهم بيا. »
بالندور شهرداري راه افتاديم تو شهر. نزديكيهاي فرودگاه يك حلبي آباد بود. رفتيم آنجا. توي كوچه پس كوچه هايش پر از آب و گل و شل . آب وسط كوچه صاف مي رفت توي يكي از خانه ها. در خانه را كه زد پيرمردي آمد دم در. ما را كه ديد شروع كرد به بدو بيراه گفتن به شهردار. مي گفت : « آخه اين چه شهرداريه كه ما داريم نمي ياد يه سري بهمون بزنه ببينه چه ميكشيم . » آقا مهدي بهش گفت : « خيلي خب پدر جان . اشكال نداره . شما يه بيل به ما بده درستش مي كنيم » « پيرمرد گفت : « بريد بابا شما هم بيلم كجا بود. »
از يكي از همسايه ها بيل گرفتيم . تا نزديكي هاي اذان صبح توي كوچه آبراه مي كنديم .
( راوی : همسر شهيد باكري )

شهید باکری از نگاه ....

حضرت امام خميني (رحمت الله علیه) بعد از شهادت مهدي فرمود:
خداوند شهيد اسلام (مهدي باكري) را رحمت كند. 
مقام معظم رهبري نيز در خصوص شهيد مهدي باكري فرموده است:
شهيد باكري يكي از همين جوان هاست، من آن شهيد را قبل از انقلاب از نزديك مي‌شناختم اين جوان مومن و صالح مشهد پيش من آمد، حق او بود كه بعد از انقلاب يكي از سرداران اين انقلاب بشود، چون صادق و مخلص بود و حق او بود كه شهيد بشود.
حجت‌الاسلام والمسلمین شهید محلاتی در مورد شهید باكری اظهار می‌دارند: 
وی نمونه و مظهر غضب خدا در برابر دشمنان خدا و اسلام بود. خشم و خروشش فقط و فقط برای دشمنان بود و به عنوان فرمانده و باتقوا، الگوی رافت و محبت در برخورد با زیردستان بود. 
همسر شهید باكری در مورد اخلاق او در خانه می‌گوید: 
باوجود همه خستگی‌ها، بی‌خوابی‌ها و دویدن‌ها، همیشه با حالتی شاد بدون ابراز خستگی به خانه وارد می‌شد و اگر مقدور بود در كارهای خانه به من كمك می كرد؛ لباس می‌شست، ظرف می‌شست و خودش كارهای خودش را انجام می‌داد. 
اگر از مسلئله‌ای عصبانی و ناراحت بودم، با صبر و حوصله سعی می‌كرد با خونسردی و با دلایل مكتبی مرا قانع كند.
دوستان و همسنگرانش نقل می‌كنند: 
به همان میزان كه به انجا فرایض دینی مقید بود نسبت به مستحبات هم تقید داشت. نیمه‌های شب از خواب بیدار می‌شد، با خدای خود خلوت می كرد و نماز شب را با سوز و گداز و گریه می‌خواند. خواندن قرآن از كارهای واجب روزمره‌اش بود و دیگران را نیز به این كار سفارش می‌نمود. 
شهید باكری در حفظ بیت‌المال و اهیمت آن توجه زیادی داشت، حتی همسرش را از خوردن نان رزمندگان، برحذر می‌داشت و از نوشتن با خودكار بیت‌المال – حتی به اندازه چند كلمه – منع می‌كرد. وقتی همرزمانش او را به عنوان فرماندهی كه مندرسترین لباس بسیجی را مدتهای طولانی استفاده می‌كرد مورد اعتراض قرار می‌دادند، می‌گفت: تا وقتی كه می‌شود استفاده كرد، استفاده می‌كنم. 
همواره رسیدگی به خانواده شهدا را تاكید می‌كرد و اگر برایش مقدور بود به همراه مسئولین لشكر بعد از هر عملیات به منزلشان می‌رفت و از آنان دلجویی می‌كرد و در رفع مشكلات آنها اقدام می‌كرد. 
او می‌گفت: امروز در زمره خانواده شهدا قرار گرفتن جزو افتخارات است و این نوع زندگی از با فضیلت‌ترین زندگی‌هاست. 

نحوه شهادت 

بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در كالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود كه به زودی به جمع آنان خواهد پیوست. پانزده روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلی‌بن موسی‌الرضا (علیه السلام) خواسته بود كه خداوند توفیق شهدت را نصیبش نماید. سپس خدمت حضرت امام خمینی( رحمت الله علیه ) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست كرد كه برای شهادتش دعا كنند. 
این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ 25/11/63، به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناكترین صحنه‌های كارزار وارد شد و در حالی كه رزمندگان لشكر را در شرق دجله از نزدیك هدایت می كرد، تلاش می‌نمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتكهای دشمن تثبیت نماید، كه در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای حق را لبیك گفت و به لقای معشوق نایل گردید. هنگامی كه پیكر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال می‌دادند، قایق حامل پیكر وی، مورد هدف آرپی‌جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست. 
او با حبی عمیق به اهل عصمت و طهارت(علیهم السلام) و عشقی آتشین به اباعبدالله‌الحسین(علیه السلام) و كوله‌باری از تقوی و یك عمر مجاهدت فی سبیل‌الله، از همرزمانش سبقت گرفت و به دیار دوست شتافت و در جنات عدن الهی به نعمات بیكران و غیرقابل احصاء دست یافت. شهید باكری در مقابل نعمات الهی خود را شرمنده می‌دانست و تنها به لطف و كرم عمیم خداوند تبارك و تعالی امیدوار بود. در وصیتنامه‌اش اشاره كرده است كه: چه كنم كه تهیدستم، خدایا قبولم كن. 
شهید محلاتی از بین تمام خصلتهای والای شهید به معرف او اشاره می‌كند و در مراسم شهادت ایشان، راز و نیاز عاشقانه وی را با معبود بیان می‌كند و از زبان شهید می گوید: 
خدایا تو چقدر دوست‌داشتنی و پرستیدنی هستی، هیهات كه نفهمیدم. خون باید می‌شدی و در رگهایم جریان می‌یافتی تا همه سلولهایم هم یارب یارب می‌گفت. این بیان عارفانه بیانگر روح بلند و سرشار از خلوص آن شهید والامقام است كه تنها در سایه خودسازی و سیر و سلوك معنوی به آن دست یافته بود. 

وصیت نامه

عزیزانم‌! اگر شبانه‌روز شكرگزار خدا باشیم كه نعمت اسلام و امام را به بما عنایت فرموده‌، باز هم كم است‌. آگاه باشیم كه صدق نیت و خلوص در عمل‌، تنها چاره‌ساز ماست‌. ...‌بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست‌. 
... همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل كنید‌. پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید‌. اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله (علیه السلام‌) و شهدا بدهید كه راه سعادت و توشه آخرت است‌. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید‌. و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت كنید كه سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح و وارث حضرت ابوالفضل (علیه السلام) برای اسلام بار بیایند‌.

منابع :

خبرگزاری ایسنا
خبرگزاری فارس
http://www.ciw8.ir
http://www.aviny.com
http://www.jegati.com


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 8 شهريور 1393 ساعت 19:52 | بازدید : 625 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

مشتق از کلمه «ایزد» یا «یزته» است که در پارسی باستان به معنای «دین خدایی» است.[۱۹] اما به‌نظر می‌رسد نام پارینهٔ این کیش و اشاره‌اش به مفهوم «ایزد» در دین زرتشت، صحیح‌تر باشد.[۱۹] ایزدی هااز واژهٔ داسنی برای نامیدن خود استفاده می‌کنند.

سنی‌های افراطی مثل "دولت اسلامی" (داعش) باور دارند که آنها شیطان پرستند و بعضی از شیعیان گمان می کنند این نام از نام یزید بن معاویه (۶۴۷-۶۸۳ میلادی)، خلیفه نامحبوب دوم سلسله اموی است. ولی پژوهش‌ها ثابت کرده‌اند که این نام هیچ ربطی به یزید ندارد و از واژه فارسی ایزد مشتق شده است که به معنی الهه یا رب‌النوع است. نام ایزدی، که ایزدی‌ها خود را به آن می‌نامند، به معنی "پرستندگان خدا" است.[۲۰]

پیشینه[ویرایش]

این دین پیش از ورود اسلام در مناطق یاد شده، وجود داشته‌است و تحت تأثیر ادیان زرتشتی و مانوی قرار گرفته‌است و عقاید مهرپرستانه و زرتشتی بر آن تأثیر داشته‌اند. تأثیراتی از دین یهود و فرقهٔ «نسطوری» و عقاید صوفیه (پس از اسلام) نیز در منابع برشمرده شده‌اند. در منابع مربوط به فرقه‌های اسلامی آن را فرقه‌ای از جمله غلاة شیعه دانسته‌اند .

اهل این کیش، به‌وسیلهٔ شیخ عدی بن مسافر اموی که عوام وی را «شیخ عدی» (Şêx Edî) می‌نامند مسلمان شدند. بعضاً گفته شده‌است که ایشان بدلیل تشابه نام یزید با کیش خود او را امام و قدیس خود دانسته و حتی به مقام خدایی رسانیده‌اند. اولین دانشمندی که توجه محققان را به آنها جلب کرد، احمد تیمور پاشا بود که در کتاب «الیَزیدیه و مَنشاء نحلَتِهِم» به این مساله اشاره می‌کند که از این قوم پیش از قرن ششم هجری قمری نامی در تاریخ نیامده بود که این زمان همان زمانی است که شیخ عدی به میان آنها آمده و طریقهٔ «عدویه» را در میان آنها بنیان نهاده‌است. ابوفراس در کتاب خود که به سال ۷۵۲ هجری قمری تالیف شده‌است آنها را به همین نام خوانده‌است.

محقق دیگر، «ابوسعید محمد بن عبدالکریم سمعانی» (درگذشته به سال ۵۶۲ هجری قمری) در کتاب «الانساب» می‌نویسد: «جماعت بسیاری را در عراق در کوهستان حلوان و نواحی آن دید که ایزدی بودند و در دیه‌های آنجا به صورت مردم زاهد اقامت داشتند و گِلی به نام «حال» می‌خورند. این گل را برای تبرک از مرقد شیخ عدی برمی‌دارند و آن را با نان خمیر می‌کنند و بصورت قرص درآورده و گاه گاه می‌خورند و آن را «برات» نامند.»نام خدای آنها (بالاترین مرتبه ربانی) یزدان است. تصور بر آن است که او در چنان منزلت بالایی است که نمی‌تواند مستقیما پرستش شود. نقش این مرتبه الهی در عین حال نقشی غیرفعال است. او خالق جهان است ولی نگهدارنده آن نیست. هفت روح (فروهر) بزرگ از او منبعث شده‌اند که مهمترین آنها فرشته طاووس یا آنطور که در آیین ایزدی نامیده می‌شود، ملک طاووس، قیم اراده الهی است. در آیین مسیحیت باستانی طاووس نماد بدمنشی بود بخاطر آنکه گفته می‌شد گوشت او فاسد نمی‌شود. ملک طاووس در باور ایزدی‌ها نفس آغازین الهی و از او جدا ناشدنی است و با این ارزیابی آیین ایزدی تک‌خدایی است.

ایزدی‌ها پنج بار در روز ملک طاووس را عبادت می‌کنند. نام دیگر او شیطان است که در عربی به فرشته رانده شده از درگاه خدا گفته می‌شود. همین موجب شده که به ایزدی‌ها انگ اشتباه "شیطان‌پرست" زده شود. ایزدی‌ها به تناسخ اعتقاد دارند، به این معنی که روح به طور متناوب تا تطهیر کامل در جسم حلول می‌کند و به این شکل کاربرد دوزخ از بین می‌رود.

بدترین سرنوشت برای یک پیرو آیین ایزدی، رانده شدن از جامعه ایزدی است چرا که این به معنی آن است که روح او دیگر هرگز پیشرفتی نمی‌کند. گفتگو با هر دین و آیین دیگر هم برای آنها مطلقا ناممکن است.در ارتباط با پنهان نگاهداشتن بخشی از کیش ایزدی‌ها درک نادرستی از ارتباط این آیین با فلسفه دوگانگی جهان زرتشتیان (نور و تاریکی) و حتی خورشید‌پرستی ایجاد شده است.

باورهاو آئین ها[ویرایش]

ایزدی‌ها تاریخ مذهب خود را به چهارهزارسال‌پیش می‌رسانند اما به گفته پژوهشگران، کیش ایزدی در قرن چهاردهم میلادی در جنوب جلگه بین‌النهرینپدید آمده‌است.

عقاید ایزدی‌ها تلفیقی از مذاهب گوناگون است که در این منطقه رواج داشته‌اند. برای نمونه، آنها مانند زرتشتیان، مانند کلیمیان به قربانی و نذورات، مانند مسیحیان به غسل تعمید و مراسم عشای ربانی و عروس در لباس سرخ از کلیساهای مسیحی بازدید می‌کند[۲۱] و مانند مسلمانان به سنتختنه معتقدند. اعتقاد به تناسخ و سیر تکاملی روح از طریق زایش‌های پی‌در پی و دمیده‌شدن در کالبدهای پیاپی، یزیدیان را با مسالک شرقی پیوند می‌دهد. از سوی دیگر، یزیدیان همچون مسلمانان روزانه پنج بار به شیوه خود نماز می‌گزارند، اما قبله‌شان در چهار بار از این نمازهای پنج‌گانه، خورشید است و در نیم‌روز، مقبره شیخ عدی بن مسافر، صوفی عرب قرن ششم هجری که به باور مورخان، بنیان‌گذار کیش ایزدی است.

ایزدی‌ها دارای دو کتاب مقدس‌اند: اول کتاب جلوه که در آن اصول اعتقادی آن‌ها تشریح شده‌است و در کتاب دیگری به نام مصحف رش (کتاب سیاه)مجموعه ادعیه و سرودهای آن‌ها در ستایش بزرگان‌شان ثبت شده‌است.

علویان، کاکه‌ای‌ها (اهل حق) و شیدلی‌ها که همگی در مناطق کردنشین ایران، عراق، ترکیه و سوریه و نواحی هم‌جوارشان زندگی می‌کنند، از این دسته مذاهب به شمار می‌روند[نیازمند منبع] و همگی این وجه مشترک را دارند که از سویی آداب نیایش جمعی‌شان همچون نذر و نیاز و قربان به یک‌دیگر شباهت دارد و با صوفیان مسلمان مشترک است و دیگر این‌که گرچه پیروانی از میان ترکان و اعراب هم پیدا کرده‌ند، مرکز عمده نشو و نموشانکردستان عراق بوده و فرهنگ و زبان کردی رکن مهمی از آیین آنان را تشکیل می‌دهد.

باور بر این است که نام کیش ایزدی ریشه در واژه فارسی ایزد دارد. عناصری همچون ستایش خورشید و آتش در این آیین نشانه‌هایی از باورهای باستانی ایرانیان، مهرپرستی و دین زرتشت دارد.

زیارتگاه‌ها (معابد) آنها اغلب با تصویر خورشید آراسته شده و گورهای آنها به سمت شرق، در جهت طلوع آفتاب هستند.[۲۲]

«یزیدیان» هم مثل بسیاری از پیروان ادیان باستانی اعتقاد دارند که «جهان و هرچه در او هست» از چهار عنصر اصلی یعنی «آب، باد، خاک و آتش» ترکیب یافته‌است.

خداوند به ادعای خود، مشابه باور معمول ادیان سامی، انسان را از آب و خاک آفرید در حالیکه به باور خود خداوندی خدا فرشتگان درگاه ابدیت همه از جنس آتشند؛ و آتش به باور آنها بر گل ﴿ممزوج آب و خاک﴾ ارجحیت دارد. از این رو وقتی خداوند از همه فرشتگان بارگاهش ﴿از جمله ملک مقرب، طاووس﴾ می‌خواهد که در مقابل ساخته دست او، آدم، تعظیم کنند، ملک طاووس «شیطان» از این دستور نابجای ایزدی سر می‌پیچد و از همان زمان سر به شورش می‌گذارد، شورشی که تا روز حشر ادامه خواهد داشت و یزیدیان آن را شورشی بر حق و از روی حکمت خداوند می‌دانند و شیطان را لعن نمی‌کنند و معتقدند که در آخرالزمان او مشمول لطف و بخشش پروردگار خواهد گشت.

تصاویر ملک طاووس همه‌جا در معابد، زیارتگاه‌ها و گورهای ایزدی‌ها وجود دارد.[۲۳]

پژوهندگان و کلام‌شناسان اسلامی آنها را بدلیل باور به نسخ اسلام در آخرالزمان، جزو غُلات دانسته‌اند.

ایزدی‌ها همچون صوفیان در مراسم خود به ذکر و سماع می‌پردازند و پیروان این کیش، به طبقات پیر و شیخ و مرید تقسیم می‌شوند.

در ماه دسامبر، ایزدی‌ها سه روز روزه می‌گیرند و بعد از آن با پیر خود شراب می‌نوشند. نام خدای آنها (بالاترین مرتبه ربانی) یزدان است، او خالق جهان است ولی نگهدارنده آن نیست. هفت روح (فروهر) بزرگ از او منبعث شده‌اند که مهمترین آنها فرشته طاووس یا آنطور که در آیین ایزدی نامیده می‌شود، ملک طاووس است.[۲۴]

نزدیک‌ترین‌ها به ایزدی‌ها، چه در باور و اساطیر، همچون اعتقاد به ملائک هفتگانه و تناسخ و سنت‌ها و آیین‌ها، طایفه یارسان‌اند که در عراق «کاکه‌ای» و در ایران «اهل حق» نامیده می‌شوند که بسیاری از ایرانیان آنان را به اشتباه «علی‌اللهی» می‌شناسند؛ نامی که همچون «شیطان‌پرست» برای ایزدی‌ها، مورد پسند خود آنان نیست.

پاره‌ای از پیروان اهل حق نیز در مورد شیطان نگرشی همچون ایزدی هادارند. ایزدی‌ها نیز به اهل حق احساس نزدیکی می‌کنند و آنان را در جمع خود شرکت می‌دهند با این حال با آنان وصلت نمی‌کنند.
اکثریت اهل حق را نیز همچون یزیدیان، کردها تشکیل می‌دهند، اما در ایران و عراق و قفقاز، این آیین در میان ترکان نیز پیرو دارد.

پژوهشگران در سال‌های اخیر نشان داد‌ه‌اند که زیارتگاه‌ها (معابد) آنها اغلب با تصویر خورشید آراسته شده و گورهای آنها به سمت شرق، در جهت طلوع آفتاب هستند و آنها عناصر مشترک زیادی با اسلام و مسیحیت دارند.

کودکان به دست یک پیر (موبد) با آب متبرک غسل تعمید داده می‌شوند، در زمان ازدواج، پیر یک نان را دو نیمه می‌کند و نیمی از آن را به عروس و نیمه دیگر را به داماد می‌دهد. عروس در لباس سرخ از کلیساهای مسیحی بازدید می‌کند. در باور ایزدی‌ها، شیطان دشمن اصلی بشریت نیست، بلکه مقربترین فرشته خداوند و نخستین آفریده اوست و ملک‌طاووس نام دارد؛ فرشته‌ای که خداوند تنها با این انگیزه به او فرمان داد به آدم سجده کند که او را بسنجد و هنگامی که او از سجده‌کردن سر باز زد، بر تقربش به درگاه الهی افزوده شد و خداوند اداره جهان را به او سپرد. ایزدی‌ها بر این باورند که قدمت کیش آنان به زمان پیدایش بشر باز می‌گردد و یزیدیان از نسل آدم اند و نه از نسل حوا. در حالی که در باور ادیان ابراهیمی، ابنای بشر حاصل ازدواج آدم و حوا هستند، یزیدیان خود را حاصل پسری می‌دانند که از بذری که آدم کشت پدید آمد و سپس با یک حوری وصلت کرد.[نیازمند منبع]
به این ترتیب، یزیدیان خود را تافته‌ای جدابافته می‌دانند که نباید با دیگر اقوام وصلت کنند و دیگر ابنای بشر را به کیش خود بپذیرند.[نیازمند منبع] ایزدی‌ها همواره جمعی بسته بوده‌اند؛ خود را قومی برگزیده می‌دانند، بیگانگان را به میان خود راه نمی‌دهند و اعتقادات خود را از دیگران مخفی نگه می‌دارند.

در ماه دسامبر، ایزدی‌‌ها سه روز روزه می‌گیرند و بعد از آن با پیر خود شراب می‌نوشند. از روز پانزدهم تا بیستم سپتامبر ایزدی‌ها مراسم زیارت همگانی سالانه از آرامگاه شیخ عدی در لالش، در شمال موصل را برگزار می‌کنند که طی آن در رودخانه یک مراسم آیینی غسل دارند. ایزدی‌ها همچنین مراسم قربانی حیوانات و ختنه دارند.[۱]

گستره و جغرافیا[ویرایش]

ایزدی‌ها، قرن‌ها در سکونت‌گاه‌ها در روستاهای دورافتاده در کردستان و در انزوا زیسته‌اند و همسایگان مسلمان و مسیحی‌شان آنان را با نام «شیطان‌پرست» می‌شناسند،عنوانی که ایزدی‌ها برای خود نمی‌پسندند. اما شاید همین نگاه به یزیدیان، آنان را آماج حمله مسلمانان تندرویی کرده باشد که ریختن خون «کفار» را مباح می‌دانند؛[نیازمند منبع] آن هم کفاری که شیطان، دشمن اصلی بشریت را می‌پرستند.آنها در چند دوره مورد تهاجم قرار گرفتند بیشترین مشکلات و قتل و عام آنها در دوره خلافت عثمانی اتفاق افتاده است.[۲]

با تمام این جدایی پیشگی، ایزدی هااز تبار دیگر کرد‌هایی اند که در جوارشان زندگی می‌کنند و زبانی متفاوت با آنان که گویش کرمانجی (کردی شمالی) است ندارند.

با وجود آن‌که در باور ایزدی‌ها، دین آنان پیشینه‌ای به قدمت تاریخ بشر دارد اما مورخان، کیش ایزدی را در شمار دیگر فرقه‌هایی طبقه‌بندی می‌کنند که پس از اسلام، به نیت احیای سنت‌های پیشینیان و با انگیزه حفظ و بازیافت هویت تاریخی در نقاط مختلف خاورمیانه زاییده شدند و رشد کردند؛ هرچند بنیان‌گذاران‌شان صوفی‌های مسلمان بودند.
شمار اندکی از ایزدی هاعرب‌اند و در زمان حکومت صدام حسین در عراق، دولت مرکزی می‌کوشید با انگشت نهادن بر همین اقلیت عرب، عرب بودن بانی کیش ایزدی و عرب تبار قلم‌دادکردن دیگر ایزدی‌ها، آنان را بسوی خود جلب کند و هم اینکه از آنان به عنوان اهرمی علیه دیگر کردها که رکن عمده‌ای از ناراضیان حکومت حزب بعث را تشکیل می‌دادند، استفاده کند.
شاید یکی از دست‌آویزهای حملاتی که به یزیدیان می‌شود، پندار افرادی باشد که به هواداری ایزدی‌ها از صدام حسین در زمان حکومت او اعتقاد دارند.

اما پاره‌ای از جوانان ایزدی هم بودند که صرف نظر از باورهای اجدادی خود مبنی بر دوری‌گزیدن از پیروان دیگر ادیان، وارد جنبش‌های چپ‌گرا در میان کردان عراقی شدند و در صف پیش‌مرگان با حکومت صدام حسین جنگیدند. خانواده‌های آنان نیز چون بسیاری دیگر از کردهای عراقی آماج حملات انتقام‌جویانه ارتش قرار گرفتند و خانمان خود را از دست دادند.

با تشکیل حکومت خودمختار کرد در شمال عراق و برپایی مجلس قانونگذاری محلی در این منطقه، ایزدی‌ها برای نخستین‌بار در قانونگذاری و حکومت سهیم شده‌اند و نمایندگانی در مجلس محلی و همچنین مجلس ملی عراق دارند.

با این حال، نخستین ایزدی که قانون‌گذار شد، نه در عراق بود و نه در هیچ کجای دیگر در این منطقه؛ بلکه دختر جوانی بود در آلمان که از سوی حزب سوسیال دموکرات این کشور به پارلمان اروپا راه جُست.

فلک‌ناز اوجا که هشت سال پیش در سن ۲۲ سالگی نماینده پارلمان اروپا شد و اکنون دومین دوره قانونگذاری خود را در جمع قانونگذاران اتحادیه اروپا می‌گذراند، از خانواده‌ای کرد ایزدی از ترکیه در آلمان متولد شده و روابط نزدیکی با گروه‌های کرد ترکیه دارد.

گفته می‌شود در آلمان سی‌هزار ایزدی زندگی می‌کنند که عمدتاً از پناهندگان کرد عراقی و ترکیه‌ای‌اند و بزرگ‌ترین جامعه ایزدی در خارج از قلم‌روی اجدادی‌شان را تشکیل می‌دهند.

ایزدی‌ها از فرهنگی پرمایه و غنی برخوردارند که موسیقی در آن نقش برجسته‌ای ایفا می‌کند.[نیازمند منبع]

پرستش آن‌ها با آداب رنگین و رسوم زیبایی همراه است: سرودخوانی جمعی، رقص و سماع به سبک صوفیان، مراسم آب‌تنی و شستشو، افروختن شمع و بخور، نذورات و دعاخوانی گروهی برای مردگان...

زنان ایزدی در مناطقی "سنجر"، لباس‌های سنتی سفید می‌پوشند. [۳]

آن‌ها مانند سایر اقوام عراق در زمان رژیم بعث حاکم بر عراق به‌شدت زیرفشار بودند.

رژیم سابق عراق که به وفاداری آن‌ها اطمینان نداشت،[نیازمند منبع] آن‌ها را وادار می‌کرد از قلم‌روی کوهستانی خود به زمین‌های بایر کوچ کنند.

طی این کوچ‌های اجباری، بسیاری از مراتع و کشت‌زارهای آن‌ها نابود شد، بسیاری از آن‌ها مجبور به ترک عراق شدند و اینک به عنوان پناهنده در کشورهای غربی زندگی می‌کنند.

شیخ عدی[ویرایش]

 
آرامگاه شیخ عدی

آرامگاه شیخ عَدی در روستای لالش در ۳۶ کیلومتری موصل در شمال عراق، قبله گاه ایزدی‌ها است و هر ایزدی در صورت توانایی باید در طول عمرش دست‌کم یک‌بار به زیارت این آرامگاه برود.

موسم این «حج»، تابستان است. در کنار قبله‌گاه یزیدیان، چشمه‌گاه مقدسی قرار دارد که زمزمخوانده می‌شود. کوهی مقدس است که نامش را عرفات نام نهاده‌اند. پلی نیز هست به نام پل صراط. در موسم زیارت گاوی را هم قربانی می‌کنند.

برخی او را که نام کامل و کنیه‌اش «شرف‌الدین ابوالفضائل عدی بن مسافر بن اسماعیل بن موسی بن مروان بن حسن بن مروان» است را منسوب به مروان بن حکم می‌دانند و در امویت او اتفاق نظر دارند. او را مردی صالح و باتقوا دانسته‌اند که در بعلبک سوریه به دنیا آمده‌است و بعدها در کوهستانحکاری در کردستان و موصل سکنی گزیده‌است. در این زمان او به «شیخ عدی حکاری» موسوم می‌گردد. او بین سال ۵۵۵ تا ۵۵۸ هجری قمری در حالی که نزدیک به ۹۰ سال سن داشته‌است از دنیا می‌رود و وی را در زاویهٔ خود در حکاری دفن می‌کنند.

بر روی سنگ قبر وی چنین نوشته شده‌است:

بسم الله الرحمن الرحیم خالق السماء و الارض، اخفض هذه المنزل محل الشیخ العدی الحکاری، شیخ یزیدیه.


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
شنبه 8 شهريور 1393 ساعت 16:49 | بازدید : 570 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 

کودک معصوم و گمنام ایزدی که تنها و آواره از حملات داعش به مناطق ایزدی‌نشین کردستان عراق فرار کرده بود، ابتدا چشم‌هایش و سپس جان خود را از دست داد. پدر این کودک چند ساعت پس از مرگ پسرش که هنگام فرار او را رها کرده بود، بر بالین او رسید.
به گزارش مشرق، نامش 'عزیز' بود، پدر کودک گمنام ایزدی چهار ساعت پس از مرگ فرزندش به بالین او رسید. جلال بدر پیسو و همسرش هنگام فرار از دست داعش مجبور شده بودند عزیز، فرزند چهار ساله‌شان را که معلول بود، رها کنند.
 
هنگامی که عکس و گزارش‌ها درباره "عزیز" در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد، بستگان او پدرش را آگاه کردند. جلال به سوریه رفت و امیدوار بود که فرزندش را با خود به کردستان عراق ببرد. اما او دیر رسید. عزیز صبح زود همان روز فوت کرده بود.
 
پدر کودک ایزدی پس از مرگ پسرش رسید+عکس
 
هزاران ایزدی در حال فرار از کنار "عزیز" گذشتند و کسی او را با خود نبرد. نیروهای کرد سوریه سه هفته پیش عزیز را تنها در کوهستان سنجار یافتند. ساعت‌ها و شاید روزها زیر آفتاب سوزان قرنیه چشم او را خشکانده بود و چشمانش عفونت کرده بود. او به بیمارستانی در شهر دیریک در کردستان سوریه منتقل شد.
 
پزشکان و پرستاران نام او را "گمنام" گذاشته بودند. آنان تلاش زیادی برای نجات عزیز کردند. او شوکه شده بود و نمی‌توانست حتی پلکانش را به هم بزند. نمی‌توانست حرف بزند و ۲۴ ساعته چشمانش باز بود. گاهی قطره‌های اشک از گوشه چشمان سوخته‌اش جاری می‌شد.
 
پدر کودک ایزدی پس از مرگ پسرش رسید+عکس
 
یوسف شکری، دکتر عزیز می‌گفت "او در کما بود. ما فقط از ضربان ضعیف قلبش فهمیدیم زنده است."
 
در بیمارستان کسی نام عزیز را نمی‌دانست. او به کودک گمنام معروف شده بود.
 
پزشک او امیدوار بود بتواند کمی از بینایی کودک را حفظ کند.
 
جلال بدر مامور پلیس در منطقه سنجار بود. او و همسرش با سه کودک خردسال نمی‌توانستند پیاده ادامه دهند. شبه‌نظامیان دولت اسلامی نزدیک شده بودند. آنها مجبور شدند یک انتخاب بسیار تلخ و دردناک کنند. پسر چهارساله‌شان را رها کردند تا فرزندان دیگرشان را نجات دهند.
 
"جلال" آن لحظه دردناک را با اشک بازگو می‌کند: "یک کپر کنار جاده بود. او را داخل کپر گذاشتیم. دیگر توان حمل او را نداشتیم. خیلی سنگین بود. تصمیم بسیار دردناکی بود."

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 5 شهريور 1393 ساعت 23:33 | بازدید : 477 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

ای آن که گاه گاه ز من یاد می کنی

 


پیوسته شادی که دلی شاد می کنی


گفتی: “برو!” ولیک نگفتی کجا رود


این مرغ پر شکسته که آزاد می کنی


پنهان مساز راز غم خویش در سکوت


باری، در آن نگاه، چو فریاد می کنی


ای سیل اشک من! ز چه بنیاد می کنی؟


ای درد عشق او! از چه بیداد می کنی؟


نازک تر از خیال منی، ای نگاه! لیک


با سینه کار دشنه ی پولاد می کنی


نقشت ز لوح خاطر سیمین نمی رود


ای آن که گاه گاه ز من یاد می کن


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
چهار شنبه 5 شهريور 1393 ساعت 23:32 | بازدید : 772 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست

 

 این دل با نگاهی سرد پرپر می شود 

 

 باخودم عهد بستم بار دیگر که تورا دیدم ...

 

بگویم از تو دلگیرم ولی باز تو

 

 را دیدم و گفتم : بی تو میمیرم


|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
چهار شنبه 5 شهريور 1393 ساعت 23:31 | بازدید : 455 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را

 

 

 نقش سرخ عشق می زند



در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم



ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم



تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم


آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و

 

 به شوق تو اشک می شدم



و بر صورت مه آلودت می لغزیدم...


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
چهار شنبه 5 شهريور 1393 ساعت 23:28 | بازدید : 515 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

يک پنجره براي ديدن

يک پنجره براي شنيــــــــــــــــــدن

يک پنجره که مثل حلقه ي چاهــــــــــــــــــــــــي

در انتهاي خود به قلب زمين مي رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و باز مي شود به سوي وسعت اين مهرباني مکرر آبي رنـــــــــــــــــــــــگ

يک پنجره که دست هاي کوچک تنهايــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي را

از بخشش شبانه ي عطر ستاره هاي کريــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

سرشار مي کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و مي شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

خورشيد را به غربت گل هاي شمعداني مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد

يک پنجره براي من کافيســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

*ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ*ـــ ـــــ ــــــ ـــــ ـــــ ــــ ـــــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــــــــــ*ــــــ ـــــ ــــ ـــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ *ــــ ـــ ــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ*ــ ـــ ـــ ـ*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــ*ـ ـ*ـــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــ*ــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــ*

*ــــــ*

*


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 5 شهريور 1393 ساعت 23:27 | بازدید : 445 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 

کجا بــودي وقتي برات شکستـم             يخ زده بود شـاخه گُلم تو دستـــم

کجــا بـودي وقتــي غريبــي و درد            داشت مـن تنها رو ديوونه ميـــکـرد

کجــا بودي وقتي کنـار عکســـات            شبا نشستم به هواي چشمـــات

کجا بــودي ببيني مــن ميســـوزم            عيــن چشــات سيـاهه رنـگ روزم

ســـرزنشــــاي مردمـــو شنيـــدم            هــر چــي که باورت نميشه ديـدم

کنـــايه هــاشونــو به جون خريدم            نبــود ستــاره ام شبـا گريه چيـدم

کجا بودي وقتي اشکــام ميريخت           خون جاي گريه از چشام ميـريخت

کجـــا بودي وقتـــي آبـــروم مـــرد           امــا به خـاطر چشات قسم خـورد

کجـــا بودي وقتي که پرپر شـــدم           سوختم و از غمت خاکستر شدم

خنده واسه هميشه از لبـام رفت

رسيدن از مرمر رويــاهـــــام رفت 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 5 شهريور 1393 ساعت 23:27 | بازدید : 485 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

وقتی دلتنگ شدی      

                به یاد بیار کسی رو که خیلی دوستت داره

وقتی نا امید شدی

                به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی

وقتی پر از سکوت شدی       

                به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه

وقتی دلت خواست از غصه بشکنه

به یاد بیار کسی روکه توی دلت یک کلبه ساخته


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار شنبه 5 شهريور 1393 ساعت 23:26 | بازدید : 517 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

گاه دلتنـــــــگ مي شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــي ها

 

حسرت ها را مي شمارم

و باختن ها

وصداي شکستن را

... نميدانم من کدامين اميد را نااميد کردم

وکدام خواهش را نشنيدم

وبه کدام دلتنگي خنديدم

که چنين دلتنگــــــــــــــــم


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0