عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهاترین تنهاها و آدرس loverose.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1106
:: کل نظرات : 37

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 838
:: باردید دیروز : 17
:: بازدید هفته : 860
:: بازدید ماه : 2733
:: بازدید سال : 71322
:: بازدید کلی : 229543

RSS

Powered By
loxblog.Com

روح . چن . جن . ارواح . شیطان . خدا . ترسناک

یا عباس
سه شنبه 30 آبان 1391 ساعت 8:10 | بازدید : 605 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

زمانی که کودکان کاروان امام حسین (ع) در صحرای کربلا ندای العطش العطش در آوردند، حضرت عباس (ع) بی تابانه سوار بر اسب شده، نیزه بر دست گرفت و مشکی برداشت و آهنگ فرات نمود. شاید که آبی بدست آورد. پس چهار هزار تن که موکل بر شریعه فرات بودند دور آن حضرت را احاطه کردند و تیرها به چله کمان نهاده و سوی وی انداختند.

حضرت ابوالفضل العباس (ع) از هر طرف که حمله می کرد لشگر را متفرق می‌ ساخت تا آنکه به روایتی هشتاد تن را بخاک هلاک افکند. پس وارد شریعه شد و خود را به آب فرات رساند. چون از زحمت گیر و دار و شدت عطش جگرش تفته بود خواست آبی به لب تشنه خود رساند. دست فرا برد و کفی از آب برداشت تشنگی سیدالشهدا (ع) و اهل بیت او را یاد آورد. آب را از کف ریخت. مشک را پر آب کرد و از شریعه بیرون شتافت تا خویش را به لشکرگاه برادر برساند و کودکان را از زحمت تشنگی برهاند، لشکر که چنین دیدند راه او را گرفتند و از هر طرف او را احاطه کردند، و آن حضرت مانند شیر غضبناک بر آن منافقان حمله می‌ کرد و راه می‌ پیمود. ناگاه یکی از سپایان دشمن از پشت نخلی بیرون آمد و تیغی حواله آن حضرت کرد. آن شمشیر بر دست راست حضرت ابوالفضل العباس رسید و از تن جدا شد. حضرت ابوالفضل (ع) مشک را بدوش چپ افکند و تیغ را به دست چپ داد و بر دشمنان حمله کرد. اما پس از نبردی شجاعانه بار دیگر سپاهی دشمن دست چپش را قطع کرد، حضرت عباس (ع) مشک را بر دندان گرفت و تلاش کرد تا شاید آب را به آن لب تشنگان برساند که ناگاه تیری بر مشک آب آمد و آب آن ریخت و تیر دیگری نیز بر سنه اش رسید و از اسب افتاد...

تـو ـ اى سـردار آزادگـان و انـقـلابـيـون ـ در آسـمـان شـرافـت ، درخـشـيـدى و سَمبل قهرمانيها و مظهر فداكارى و جانبازى گشتى. حـكـومـت ددمـنـش امـوى را ديـدى كـه جـامـعـه را بـه طـرف تـبـاهـى و ويـرانـى كـامـل سـوق مى دهد، كرامتها را زير پا مى گذارد، آزاديها را سلب مى كند، داراييها را به سـود خـود تـصـرف مـى كند و همگان را به زندگانى تلخى كه در آن حتى سايه عدالت اجتماعى ـ سياسى به چشم نمى خورد، پيش مى برد. پس همراه برادرت؛ پدر آزادگان و سـالار شـهـيـدان (عـليـه السّلام) كه آرمانها و آرزوهاى ملتها را در خود مجسم كرده بود و براى آزادى اراده و بازگرداندن كرامت آنان مى كوشيد، پرچم آزادى را برافراشتى.
بـا بـرادرت، در سـنـگـرى واحـد قـرار گـرفتى و كلمة اللّه را ـ كه كرامت انسان و ايجاد زندگى ايمن و به دور از ظلم و طغيان را در خود دارد ـ به گوش تاريخ رسانديد.
اى ابوالفضل! بخشش و هديه اى از خداوند به امت بودى، براى آنان افقهايى درخشان از آزادگى و كرامت گشودى. به آنان آموختى كه جانبازى بايد خالصانه براى خـدا بـاشـد و هيچ يك از عواطف و آروزهايى كه سر به خاك مى برد، آن را نيالايد. با اين روح اسـلامـى اصـيـل بـود كـه بـه جـانـبـازيـت ـ اى ابوالفضل! ـ در راه حق و پاسدارى از ارزشها و اعتقادات، مُهر دفاع خورد. رمز جاودانگىِ جانبازى تو و شيفته كردن دلهاى مردم در طول تاريخ، همين است.
اى قمر بنى هاشم! پايه هاى بنياد حقيقت را تو در دنياى عرب و اسلام برپاداشتى و با ياريت به برادرت سيدالشهداء ـ كه براى حاكميت عدالت اجتماعى و توزيع خيرات الهى بـر مـحـرومان و ستمديدگان جنگيد ـ براى مسلمانان، مجد و كرامتى والا و استوار، پايدار كردى.
بـا بـرادرت، بار اين رسالت را بر دوش گرفتى و بدين ترتيب با برادرت و ديگر شـهداى با فضيلت از اهل بيت و انصار آنان، طلايه داران مقدس شهيدان راه حق در سراسر زمين بوديد.

ابـوالفـضل العباس (عليه السّلام) به عنوان بزرگترين سردار يگانه اى كه انسانيت در قـهـرمـانـيـهـاى نـادر و ديـگـر صـفـات بـرجـسـتـه اش كـه زبـانـزد مـلل جـهـان اسـت، هـمـانـنـدى براى او نمى شناسد، در عرصه تاريخ اسلامى، ظاهر شد. ابوالفضل در روز عاشورا ايستادگى فوق العاده و اراده استوار و وصف ناپذيرى از خود نشان داد و با قلبى مطمئن و آرام و عزمى نيرومند، لشكرى بود شكست ناپذير. سپاه ((ابن زيـاد)) را هـراسـان كـرد و نه تنها از نظر روحى، بلكه در ميادين رزم نيز آنان را شكست داد.
مـورّخـان دربـاره شـجـاعت آن حضرت در روز عاشورا مى گويند كه: هر گاه به لشكرى حـمـله مـى كـرد، در حالى كه يكديگر را زير پا له مى كردند و دلهايشان پريشان شده و هـراس مـرگ بـر آنـان سـايـه افـكـنـده بـود و از تـرس، راه خـود را گم كرده بودند، از برابرش مى گريختند و كثرت جمعيت به آنان سودى نمى بخشيد.

شـجاعت و ديگر ويژگيهاى ابوالفضل نه تنها موجب سرافرازى و افتخار وى و مسلمانان اسـت، بـلكه هر انسان پايبند انسانيت و ارزشهاى انسانى را به تكريم و بزرگداشت، وادار مى كند.

عـلاوه بـر قـهـرمـانـيـهـاى شـگـفـت آور، حـضـرت، نـمـونـه كـامل صفات و گرايشهاى بزرگ بود، شهامت، نجابت، بلندمنشى، وفادارى، همدردى و هـمـگـامى در ايشان مجسم شده بود. حضرت با برادرش امام حسين (عليه السّلام) در سخت تـريـن روزهـاى رنـج و مـحـنـت، همدرد و همگام بود و رنج او را با خود تقسيم كرد. جان را فداى برادر نمود و با خون خود او را حمايت كرد. به طور قطع، چنين همدلى و همراهى جز از كـسـانـى كـه خـداونـد دلهـايـشـان را بـراى ايمان آزموده و بر هدايتشان افزوده باشد، ساخته نيست.

ابوالفضل العباس (عليه السّلام) در رفتار با برادرش امام حسين (عليه السّلام) حقيقت بـرادرىِ صـادقـانـه اسلامى را به نمايش گذاشت و همه ارزشها و الگوهاى آن را آشكار كرد. از جمله زيباترين جلوه هاى مواسات و برادرى آن بود كه در روز عـاشـورا پـس از آنـكـه بـر آب فـرات دسـت يـافـت، مـشتى آب برگرفت تا عطش خود را فـرونـشـانـد و قـلب سـوزان چـون اخـگـرش را خـنـك كند، ناگهان در آن لحظات هولناك، تـشنگى برادرش امام حسين و اهل بيتش (عليهم السّلام) را به ياد آورد، شرافت نفس و علوّ طـبـع، او را بـه ريـخـتـن آب واداشت و همدردى خود را در آن محنت كمرشكن نيز با برادرش نشان داد.

ابوالفضل العباس (عليه السّلام) در راه تحقق آرمانهاى والا كه پدر آزادگان، برادرش امام حسين (عليه السّلام) بانگ آنها را سر داده بود، شهيد شد. از مهمترين خواسته هاى امام، برپايى حكومت قرآن در شرق، گسترش عدالت ميان مردم و توزيع بهره هاى زمين بر آنـان بـود؛ زيـرا نـعـمـتـهـاى الهـى بـه گـروهـى خـاص تـعـلّق نـدارد. ابوالفضل براى بازگرداندن آزادى و كرامت مسلمانان، گسترش رحمت اسلامى ميان مردم و نـعـمت بزرگ اين دين كه نابودى ظلم و ستم را هدف خود ساخته بود و ايجاد جامعه اى كه در آن هرگز ترس و هراس جايى نداشته باشد، به شهادت رسيد.

ابـوالفـضـل بـراى حـاكـمـيت «كلمة اللّه» در زمين به ميدانهاى جهاد شتافت؛ همان كلمه و پيامى كه راه زندگى كريمانه را به مردم نشان مى دهد.

سـلام خـدا بـر تـو بـاد اى ابـوالفـضل كه در زندگى و شهادتت، آيينه تمام نماى همه ارزشـهـاى انـسـانـى بـودى و هـمـيـن افـتخار تو را بس كه به تنهايى نمونه والايى از شهيدان طف (نام ديگر كربـلا) بودى كه به قله مجد و كرامت دست يافتند.

برگرفته از: کتاب زنـدگـانـى حـضـرت ابـوالفـضـل العباس عليه السلام - اثر: علّامه محقق حاج شيخ باقر شريف قرشي



|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
کربلا
سه شنبه 30 آبان 1391 ساعت 8:7 | بازدید : 822 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

فهرست یاران و خویشان حسین ابن علی که در طی رخداد واقعه کربلا کشته شده‏ اند؛ به این شرح است:

نام‏ها در دو گروه بنی هاشم و غیر بنی هاشم، و به ترتیب حروف الفبا می‏باشند:


بنی هاشم:


فرزندان علی ابن ابی‏طالب:

1- ابوبکر ابن علی (کشته ‌شدن او مشکوک است)

2- جعفر ابن علی

3- عباس ابن علی (ابوالفضل)

4- عبدالله ابن علی

5- عبدالله ابن العباس ابن علی

6- عبدالله الاصغر

7- عثمان ابن علی

8- عمر ابن علی

9- محمد ابن الاصغر ابن علی

10- محمد ابن العباس ابن علی


فرزندان حسن ابن علی:

11- ابوبکر ابن الحسن

12- بِشر ابن الحسن

13- عبدالله ابن الحسن

14- قاسم ابن الحسن


فرزندان حسین ابن علی:

15- ابراهیم ابن الحسین (این نام را ابن شهر آشوب در کتاب المناقب آورده است)

16- عبدالله الرضیع (شیرخوار)

17- علی ابن الحسین الاکبر


فرزندان عبدالله ابن جعفر:

18- عبید الله ابن عبد الله ابن جعفر

19- عون ابن عبدالله ابن جعفر

20- محمد ابن عبدالله ابن جعفر


فرزندان عقیل ابن ابی‏طالب:

21- جعفر ابن عقیل

22- عبدالرحمن ابن عقیل

23- عبد الله الاکبر ابن عقیل

24- عبدالله ابن مسلم ابن عقیل

25- عون ابن مسلم ابن عقیل

26- محمد ابن مسلم ابن عقیل

27- محمد بن ابی سعید بن عقیل

28- مسلم ابن عقیل

29- جعفر ابن محمد ابن عقیل (این نام را ابن شهر آشوب آورده است)

30- احمد ابن محمد الهاشمی (که چهره شناخته‏شده‏ای نیست و ابن شهر آشوب از او یاد کرده است)



غیر بنی هاشم:


1- ابراهیم ابن الحُضَین الاسدی

2- ابوالحَتوف ابن الحارث الانصاری

3- ابوعامر النَّهشلی

4- اَسلَم الترکی (خدمت‏گزار حسین ابن علی)

5- اَدهم ابن اُمیة العبدی

6- امیة ابن سعد الطّائی

7- انس ابن الحارث الکاهلی

8- انیس ابن معقل الاصبحی

9- بُرَیر ابن خُضَیر الهَمدانی

10- بِشرابن عبد الله الحَضرمی

11- بکر ابن حی التَّیمی

12- جابر ابن الحجاج التَّیمی

13- جَبَلَة ابن علی الشّیبانی

14- جُنادة ابن الحارث الهمدانی

15- جُنادة ابن کعب الانصاری

16- جُندَب ابن حجیر الخولانی

17- جون (خدمت‏گزار ابوذر غفاری)

18- جُوَین ابن مالک التمیمی

19- الحارث ابن امری القیس الکِندی

20- الحارث ابن نَبهان

21- الحُباب ابن الحارث

22- الحُباب ابن عامر الشّعبی

23- حَبشی ابن قَیس النَّهمی

24- حبیب ابن مُظاهر (یا مُظَهّر) اسدی

25- الحجّاج ابن بدر السَّعدی

26- الحجّاج ابن مسروق الجُعفی

27- الحر ابن یزید الریاحی

28- الحَلّاس ابن عمرو الرّاسبی

29- حنظلة ابن اسعد الشّبامی

30- حنظلة ابن عَمرو الشّیبانی

31- رافع، مولی مسلم الاَزدی

32- زاهر ابن عَمرو الکِندی (مولی عمرو ابن الحَمِق)

33- زُهَیر ابن بِشر الخثعمی

34- زُهَیر ابن سلیم الاَزدی

35- زُهَیر ابن القَین البُجَلّی

36- زیاد ابن عریب الصّائدی

37- سالم مولی بنی المدینة الکلبی

38- سالم مولی عامر العبدی

39- سعد ابن الحارث الانصاری

40- سعد، مولی علی ابن ابی طالب

41- سعد مولی عمرو ابن خالد الصیداوی

42- سعید ابن عبد الله الحنفی

43- سلمان ابن مضارب البُجَلی

44- سلیمان مولی الحسین

45- سِوار ابن مُنعم النّهی

46- سُوَید ابن عمرو ابن ابی المُطاع

47- سیف ابن الحارث ابن سَریع الجابری

48- سیف ابن مالک العبدی

49- شَبیب مولی الحارث الجابری

50- شَوذَب مولی بنی شاکر

51- الضّرغامة ابن مالک

52- عائذ ابن مُجَمُّع العائذی

53- عابس ابن ابی شبیب الشّاکری

54- عابر ابن حسّان ابن شُرَیح

55- عامر ابن مسلم العبدی

56- عبّاد ابن المهاجر الجُهنی

57- عبد الاَعلی ابن یزید الکلبی

58- عبدالرحمن الارحبی

59- عبدالرحمن ابن عبد ربّه الانصاری

60- عبدالرحمن ابن عروة الغفاری

61- عبدالرحمن ابن مسعود التّیمی

62- عبد الله ابن ابی بکر (این نام را جاحظ در کتاب الحیوان آورده است)

63- عبد الله ابن بشر الخثعمّی

64- عبد الله ابن عروة الغفّاری

65- عبد الله ابن عُمَیر ابن حُباب الکلبی

66- عبد الله ابن یزید الکلبی

67- عُبَید الله ابن یزید الکلبی

68- عقبة ابن سمعان

69- عقبة ابن الصَّلت الجُهنی

70- عمارة ابن صلخب الازدی

71- عِمران ابن کعب ابن حارثة الاشجعی

72- عمار ابن حسّان الطّائی

73- عمار ابن السلامة الدّالانی

74- عمرو ابن عبد الله الجندعی

75- عمرو ابن خالد الاَزدی

76- عمرو ابن خالد الصیداوی

77- عمرو ابن قَرظَة الانصاری

78- عمرو ابن مطاع الجُعفی

79- عمرو ابن جنادة الانصاری

80- عمرو ابن ضُبَیعَة الضَّبُعی

81- عمرو ابن کعب، ابوثمامة الصّائدی

82- قارب مولی الحسین

83- قاسط ابن زهیر التَّغلِبی

84- قاسم ابن حبیب الاَزدی

85- کُردوس التّغلبی

86- کنانة ابن عتیق التّغلبی

87- مالک ابن دودان

88- مالک ابن عبد الله ابن سریع الجابری

89- مُجمَّع الجُهنی

90- مُجمَّع ابن عبید الله العائذی

91- محمد ابن البشیر الحضرمی

92- مسعود ابن الحجّاج التّیمی

93- مسلم ابن عوسجة الاسدی

94- مسلم ابن الکثیر الاَزدی

95- مُقسِط ابن زهیر التّغلبی (احتمالا: مُقسِط ابن عبد الله ابن زهیر)

96- منجح، مولی الحسین

97- الموقع ابن ثمامة الاسدی

98- نافع ابن هلال الجملی

99- نصر، مولی علی

100- النّعمان ابن عمرو الرّاسبی

101- نُعَیم ابن عجلان الانصاری

102- واضح الرّومی، مولی الحارث السلمانی

103- وهب ابن حُباب الکلبی

104- یزید ابن ثبیط العبدی

105- یزید ابن زیاد ابن مُهاصر الکندی

106- یزید ابن مغفل الجعفی


علاوه بر افراد نام برده شده در بالا، افراد زیر نیز در جریان رخداد این واقعه جان داده‏اند:

1- عبد الله ابن بقطر

2- قیس ابن مُسهر صیداوی

 

 

 

 

3- هانی ابن عروة





|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
روزشمار دهه اول ماه محرم و شهادت امام حسین و یاران وفادارش
شنبه 27 آبان 1391 ساعت 7:57 | بازدید : 720 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

روز دوم1. امام حسین علیه‏السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به کربلا وارد شد.1 عالم بزرگوار "سید بن طاووس" نقل کرده است که: امام علیه‏السلام چون به کربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینکه نام کربلا را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست. این خبر را جدم رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله به من داده است.2
2. در این روز "حر بن یزید ریاحی" ضمن نامه‏ای "عبیداللّه‏ بن زیاد" را از ورود امام علیه‏السلام به کربلا آگاه نمود.3
3. در این روز امام علیه‏السلام به اهل کوفه نامه‏ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم کوفه شود.4 اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏السلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه‏السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:
"اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیی‏ءٍ قَدیرٌ؛
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی."5  

 

روزشمار دهه اول ماه محرم و شهادت امام حسین و یاران وفادارش 

 

 

روز سوم 1. "عمر بن سعد" یک روز پس از ورود امام علیه‏السلام به سرزمین کربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل کوفه وارد کربلا شد.6
2. امام حسین علیه‏السلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع می‏شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان کنند.7
3. در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "کثیر بن عبداللّه‏" ـ که مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیه‏السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. کثیر بن عبداللّه‏ به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.
هنگامی که وی نزدیک خیام رسید، "ابو ثمامه صیداوی" (همان مردی که ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا کرد) نزد امام حسین علیه‏السلام بود. همین‏که او را دید رو به امام عرض کرد: این شخص که می‏آید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه‏السلام برو. گفت: هرگز چنین نمی‏کنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت‏کاری هستی و من نمی‏گذارم بر امام وارد شوی. او قبول نکرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو کرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده‏ای؟ حضرت در جواب فرمود:
"مردم کوفه مرا دعوت کرده‏اند و پیمان بسته‏اند، بسوی کوفه می‏روم و اگر خوش ندارید بازمی‏گردم... ."8  

 

 روزشمار دهه اول ماه محرم و شهادت امام حسین و یاران وفادارش 

 

روز چهارم در روز چهارم محرم، عبیداللّه‏ بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیه‏السلام تشویق و ترغیب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از:
1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر؛
3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.9  

 

روزشمار دهه اول ماه محرم و شهادت امام حسین و یاران وفادارش  

 

 روز پنجم 1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام "شبث بن ربعی"10 را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد.11
2. عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه‏السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه‏السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.12
3. در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیه‏السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.13  

  

 روزشمار دهه اول ماه محرم و شهادت امام حسین و یاران وفادارش

 

 

روز ششم 1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کرده‏ام. توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من می‏فرستند.
2. در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه‏السلام عرض کرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیکی طائفه‏ای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
امام علیه‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‏کنم، او یارانی دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت می‏نمایم... .
در این هنگام مردی از بنی‏اسد که او را "عبداللّه‏ بن بشیر" می‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت می‏کنم و سپس رجزی حماسی خواند:
قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواکلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ کَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ
"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی که آماده پیکار شوند و هنگامی که سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ که من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ام."
سپس مردان قبیله که تعدادشان به 90 نفر می‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏السلام حرکت کردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند، در حالی که فاصله چندانی با امام حسین علیه‏السلام نداشتند. هنگامی که یاران بنی‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریکی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو کرد. امام علیه‏السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ"14 
   

 

 

 

 

 

 

 

 




|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تنهایی تموم وجودمه
پنج شنبه 18 آبان 1391 ساعت 13:40 | بازدید : 1177 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

تنهایی تموم وجودمه منو تنها بذار

این همه بود و نبودمه منو تنها بذار

راهیم راهی جایی که پر از زمزمه باشه

اونجایی خوشبختی یه دنیا قد سهم همه باشه

من اگر یه اسم نبودم واسه تو طلسم نبودم

پای حرفات می نشستم دل به پیغومت می بستم

توی اعماق وجودم درد سختی خونه داره

که توی هق هق شبونم منو راحت نمی ذاره


|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3