ترسناک


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهاترین تنهاها و آدرس loverose.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1106
:: کل نظرات : 37

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 407
:: باردید دیروز : 89
:: بازدید هفته : 518
:: بازدید ماه : 2391
:: بازدید سال : 70980
:: بازدید کلی : 229201

RSS

Powered By
loxblog.Com

روح . چن . جن . ارواح . شیطان . خدا . ترسناک

ترسناک
دو شنبه 21 مرداد 1392 ساعت 18:24 | بازدید : 729 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

نيروی نامرئی !!

در سال 1935 در ليزارد در منطقه مايو قلعه اي متروك و عجيب وجود داشت. در همان زمان دختري به آن قلعه متروك وارد شد ولي وقتي مي خواست آنجا را ترك كند متوجه مي شود نمي تواند از در آنجا عبور كند و نيرويي مانع او مي شود. وحشت زده سعي مي كند تا آنجا را ترك كند اما ديواري نامرئي مانع عبور او مي شد و فضاي خصمانه اي را در اطراف او به وجود آورده بود. هوا تاريك شده بود. او افرادي فانوس به دست را ميديد كه دنبال او مي گشتند و صدايش مي زدند. دختر از فاصله دو سه متري جواب آنان را مي داد. اما به نظر مي رسيد آنها صدايش را نمي شنوند و سرانجام راهشان را كشيدند و رفتند. پس از مدتي دختر متوجه مي شود ديوار نامرئي از بين رفته است و او توانست به خانه اش برگردد !!!

 

واقعه عجيب !!

كشاورزي مسن به نام جان مالاگين در منطقه لندن دري در شمال ايرلند زندگي مي كرد. يك روز او براي تميز كردن دودكش بخاري اش شاخه اي از بوته راج را كند و به هشدار همسايگان كه مي گفتند اين گياه مقدس است و نبايد به آن آسيبي رساند، توجهي نكرد ولي طولي نكشيد كه از كار خود پشيمان شد ! زيرا دوده هايي را كه در باغ زير خاك كرده بود به گونه اي اسرارآميز به آشپزخانه برگشت !‌او دوباره دوده ها را پاك كرد و به باغ برد و روي آنها خاك ريخت. دوباره دوده ها به آشپزخانه برگشتند. دوده ها روي تمام وسايل آشپزخانه رو پوشاند. ظروف سفالين شكسته شد ! معلوم نبود سنگ هايي كه در و پنجره ها را مي شكست از كجا مي آيند. به علاوه موزاييك حمام در وسط آشپزخانه پرتاب شد و شكست و چند تكه شد ! سنگي يك كيلويي كه آن را براي تراز اجاق گاز زير آن گذاشته بود در فضا به حركت در آمد و به پنجره خورد و آن را شكست. صداي برخورد سنگ ها به شيرواني و سقف چوبي آشپزخانه به گوش مي رسيد. سنگ ها به كف آشپزخانه مي افتادند. سنگ ها را بيرون ميريخت اما باز بر مي گشتند ! وقايعي در شرف وقوع بود كه كسي قادر به كنترل كردنشان نبود. سرانجام كشاورز آنجا را ترك كرد و آن خانه براي هميشه متروك باقي ماند !!!! 




|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: