عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهاترین تنهاها و آدرس loverose.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1106
:: کل نظرات : 37

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 55
:: باردید دیروز : 289
:: بازدید هفته : 1443
:: بازدید ماه : 5253
:: بازدید سال : 73842
:: بازدید کلی : 232063

RSS

Powered By
loxblog.Com

روح . چن . جن . ارواح . شیطان . خدا . ترسناک

سه شنبه 15 مهر 1393 ساعت 9:43 | بازدید : 492 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 

زنی که جسدش هشت ماه در بستر ماند! + عکس


- در رویدادی حیرت‌انگیز که بیشتر به داستان تخیلی شبیه است، دو دختر کویتی با وجود این که همراه مادرشان در یک آپارتمان زندگی می کردند، 8 ماه از مرگ مادرشان بی‌خبر ماندند!

 

 

به گزارش قدس آنلاین به نقل از  العالم، این دو دختر زمانی از مرگ مادر خود باخبر شدند که هشت ماه از مرگ او در بسترش گذشته بود و جسد وی کاملا تجزیه شده بود.

روزنامه الوطن چاپ کویت، نوشت: پزشکی قانونی در گزارشی زمان مرگ این زن را که در یک واحد آپارتمان کشف شده تایید کرده است و کارشناسان نیز احتمال وقوع جرم را در خصوص این پرونده بعید دانسته اند.

این ماجرا از آن جا آغاز شد که یکی از فرزندان این زن پس از چند ماه بستری شدن در بیمارستان عازم منزل می شود تا جویای احوال مادرش شود ولی هنگامی که وارد اتاق او می شود و ملحفه را از روی ماردش بر می دارد در کمال ناباوری با اسکلت مادرش که همچنان لباس بر تن داشت، مواجه می شود و به نهادهای ذی ربط اطلاع می دهد.

این موضوع کارشناسان و مراجع ذی ربط را نیز شگفت زده کرد و آنها با تمام توان سعی کردند که پاسخ این سوال را بیابند که چگونه زنی با وجود داشتن دو دختر و سکونت هر 3 نفر آنها در یک واحد آپارتمانی، در بسترش مرده است و فرزندانش پس از گذشت 8 ماه از مرگش باخبر شده اند.

آنها پس از تحقیقات فراوان و در کمال حیرت و تأسف به این نتیجه رسیدند که این دو دختر هر روز صبح زود برای امرار معاش از منزل بیرون می رفته اند گرفتاری های فراوان آنها در این زمینه باعث شده که مادرشان را فراموش کنند.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سه شنبه 15 مهر 1393 ساعت 9:42 | بازدید : 595 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 

یک دخترکرد چند داعشی را از رفتن به بهشت محروم کرد


کوبانی شهری در خاک سوریه و در نزدیکی مرز ترکیه روزهای سختی را سپری می‌کند. داعش آن را محاصره کرده اما نبردهای سنگینی هم میان گروهک تروریستی تکفیری داعش و کردهای سوریه آغاز شده است.

 

 

 منابع خبری گزارش دادند؛این شهر چند روز است که در محاصره داعش قرار دارد اما مقاومت مردمی و نیروهای پیش مرگ کرد سوریه همچنان مقابل حملات این کروهک مقاومت می کنند.

این شهر اکنون نیازمند کمک رسانی برای جلوگیری از سقوط است. اگر نیروهای دولتی سوریه به یاری مردم این شهر نیایند، کوبانی به چنگ داعش خواهد افتاد.

اکنون شهر در وضعیت قرمز قرار گرفته است و نیروهای کرد با نیروهای گروه تروریستی داعش وارد نبرد تن به تن شده اند.

گفته می شود که مردم شهر کوبانی از سلاح لازم برخوردار نیستند به همین خاطر دست حملات انتحاری زده اند.

در تازه ترین خبر از رسانه های خارجی گزارش شد که یک زن از اهالی شهر کوبانی، با منفجر کردن خود در میان نیروهای تروریستی داعش تلفاتی را به آنها وارد کرد.

نیروهای تروریستی تکفیری داعش اعتقاد دارند که کشته شدن به دست یک زن آنها را از رفتن به بهشت محروم می سازد!

در حالی که ائتلاف ضد داعش شکل گرفته است، اما این ائتلاف از زمان شکل گیری تاکنون هیچ اقدام در خور توجهی انجام نداده است.

حملات هوایی آمریکا با همراهی دیگر کشورهای ائتلاف ضد داعش هم هیچ تأثیری بر مقابله با تروریست ها نداشته است. در بیشتر حملات هوایی آمریکا ره مناطقی در سوریه و عراق مردم عادی و زیرساخت های سوریه هدف قرار گرفته است.

روز پنجشنبه جو بایدن معاون رئیس جمهور آمریکا در اعترافی بزرگ، متحدان واشنگتن در منطقه از جمله ترکیه، عربستان سعودی و امارات را مسئول شکل گیری داعش اعلام کرد. این افشاگری با واکنش ترکیه و اردوغان روبرو شد که باعث عذرخواهی بایدن از متحدان آمریکا در منطقه شد.

از زمان آغاز حضور نیروهای تروریستی تکفیری در سوریه، دولت ترکیه حمایت های گسترده ای از این نیروها کرده است./


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سه شنبه 15 مهر 1393 ساعت 9:41 | بازدید : 998 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 

یک درخواست عاجل از سردار قاسم سلیمانی


آقای سلیمانی سلام علیکم. ببخشید که جسارت کرده و در ملا عام این نامه را برای شما نوشتم. حقیقتا راه دیگری سراغ نداشتم.

 

 

خبرآنلاین نوشت:آقاي سليماني ، غربي ها هر روز در رسانه هايشان مي گويند که شما مرد شماره يک تغييرات و تحولات در خاورميانه ايد. اينکه آن ها چقدر راست مي گويند و چقدر دروغ مي گويند مربوط به خودشان است اما ما ايراني ها به وجود شما افتخار مي کنيم. هربار که در همين سايت خبرآنلاين مطلبي از شما منتشر مي شود از اقصي نقاط دنيا نظراتي برايمان مي آيد که به وجود شما مايه افتخار ما در منطقه است.

همه مي دانيم که حمايت از محور مقاومت در منطقه در برابر بيگانگان هدف اول و بلکه بزرگترين هدف شماست و به حمدلله تا کنون موفقيت هاي بزرگي هم حاصل شده است. اينکه سياست ايران حمايت از مردم سوريه و عراق است بر کسي پوشيده نيست. اگرچه غربي ها مي خواهند اوضاع را جور ديگري نشان دهند.

در قضيه محاصره آمرلي توسط گروهک تروريستي داعش ايران نهايت تلاش خود را کرد که اين حصر شکسته شود و به خواست خدا شکسته شد. اينکه سهم ايران از اين شکسته شدن محاصره چقدر است هيچکس نمي داند. اما اگر بخواهيم به آنچه که غربي ها ادعا مي کنند نگاه کنيم بايد قبول کنيم که سهم به سزايي در پيروزي داشته ايم. خبرگزاري رويترز در آن روزها در گزارشي درباره آزادسازي آمرلي آوردند که یکی از نیروهای پیشمرگه در سلیمان بیک که خواست نامش فاش نشود، گفته بخشی از این عملیات از سوی ایرانیان انجام شد، آنها تسلیحات ما را تامین کرده و برای انجام عملیات برنامه ریزی کرده و نیروهای امنیتی و ارتش عراق را تعلیم دادند.طبيعي است که با توجه به مسئوليت شما در فرماندهي سپاه قدس مي توان حدس زد که بار اصلي مقاومت در منطقه بر دوش شماست.

همه اين ها را گفتم که اولا بگويم از شما بابت افتخاراتي که آفريده ايد متشکرم. اما يک تقاضا دارم که خيلي فوري و عاجل است. اين روزها اخبار بدي از شهر کوباني به گوش مي رسد. همه مي دانند که اگر حصر آمرلي شکسته نمي شد چه بلايي بر سر مردمان اين شهر مي آمد. الان نيز همه همان حدس و گمان ها را درباره کوباني مي زنند. اگرچه مي دانيم که برخي کشورهاي منطقه و آمريکا و همپيمانانش اعا مي کنند که دارند مواضع داعش نزديک کوباني را مي زنند. اما بعيد مي دانم که آن ها جديت کافي در مبارزه با تروريست ها را داشته باشند. من کاري به اقدامات آن ها ندارم، همچنين کاري به جبهه گيري کساني که در کوباني با داعش مي جنگند.  تقاضاي من اين است که جلوي قتل عام مردم آن شهر را بگيريد. به هر دليل کوباني شده است محور تبليغات رسانه هاي غربي و اينکه چقدر نيروهاي ائتلاف به رهبري آمريکا دارند کمک مي کنند که محاصره شکسته شود. اما من مي دانم که اگر شما بخواهيد مي توانيد کوباني را همانند آمرلي آزاد کنيد. مهم نيست که غربي ها چه مي گويند، مهم نيست که فلان تشکل کرد در کوباني مي جنگد، مهم خون هايي است که نبايد به زمين ريخته شود. مهم مردم کوباني هستند و شمايي که مي توانيد جلوي خونريزي تروريست ها را بگيريد.  جلوي داعش را هرکجا بگيريد، منفعت است.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سه شنبه 15 مهر 1393 ساعت 9:40 | بازدید : 471 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 

دلجویی از کودکان مسدوم مین مریوان با «روغن و قند»

 
  • درحالی که یک سال از روی مین رفتن هفت کودک مریوانی می گذرد مسوولان هیچ کمک جدی برای رفع مشکلات آنها نمی کنند.
  • به گفته وکیل آنها، تنها فرمانداری با «پنج کیلو روغن و پنج کیلو قند» در سال گذشته از آنها دلجویی کرده است.
  • این در حالیست که خانواده‌های این کودکان حتی برای تامین نیازهای اولیه درمان آنها امکانات کافی را ندارند.
  • حتی ترکش هنوز بر بدن آنها باقی مانده و آنها از درد ناشی از آسیب با مین رنج می برند.

 

کودکان مسدوم حادثه انفجار مین مریوان، پس از گذشت یک سال از سوی مسوولان مورد توجه قرار نگرفته اند.

به گزارش خبرگزاری «آنا»، حسین احمدی‌نیاز، وکیل این کودکان، اعلام کرده که دولت به وضعیت درمانی و معیشتی این کودکان آسیب دیده در روستای نشکاش مریروان رسیدگی نمی کند، تنها کمک فرمانداری وقت در سال گذشته، پنج کیلو روغن و مقدار مشابهی قند بوده است.

این درحالیست که چهار پسر و سه دختر در هنگام بازی در نزدیکی محل زندگی‌شان در روستای نشکاش روی مین رفته و با منفجر شدن مین این هفت کودک آسیب جدی دیده اند.

به گفته وکیل این کودکان، در اوایل انقلاب تعدادی پایگاه نظامی در مناطق کردستان و مناطق کردنشین غرب کشور ایجاد شده که پس از پایان درگیری‌ها این پایگاه‌ها تخلیه شده اند اما هنوز مناطق مین روبی نشده و رها شده اند. از سوی دیگر طبق توضیح او با گذر زمان این مین‌ها بر اثر بارش باران از محل اصلی خود حرکت کرده و به محل سکونت شهروندان، اراضی کشاورزی و محل بازی کودکان منتقل شده اند.

طبق توضیح این وکیل دادگستری، در جمع این کودکان، دختری است که در این حادثه پای خود را از دست داده اما حتی توان مالی خرید پروتز از هلال احمر را ندارد، یا حتی برخی از این خانواده‌ها پول کرایه تاکسی برای مراجعه به بیمارستان، وکیل و پیگیری روند قانونی این ماجرا را ندارند.

احمدی نیاز همچنان با اشاره به وضعیت ناگوار معیشتی و درمانی این کودکان توضیح می دهد که آنها به شدت با درد ناشی از این انفجار دست و پنجه نرم می کنند، در حالی توان پرداخت هزینه‌های عمل جراحی برای خارج کردن ترکش‌های مین را از بدن نحیفشان ندارند که باید جانباز محسوب شوند و دولت به وضع درمانی آنان رسیدگی کند.

به گفته این وکیل دادگستری، «گرشین کریمی» ۱۱ ساله پای سمت راستش قطع شده، «آلا روبینا» ۶ ساله چشم راستش ضربه دیده، «بهنوش ضیایی مقدم» ۹ ساله از ناحیه هر دو دست و پا و شکم دچار آسیب شده، «سیما دژآهنگ» ۵ ساله از صورت، بدن و پا دچار آسیب شده، «زانا  پاو» ۱۳ ساله بر اثر امواج انفجار سر و گوش و بدن آسیب دیده، «خبات کریمی» چشم  راستش آسیب دیده و «متین رخش بهار» ۸ ساله بدنش کاملا آسیب دیده است.

وکیل این کودکان، در نامه‌ای به حسن روحانی با اشاره به میثاق حقوق شهروندی و التزام او به حمایت از همه شهروندان ایرانی، خواستار رسیدگی به وضعیت این کودکان شده است.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دو شنبه 14 مهر 1393 ساعت 21:7 | بازدید : 463 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 

 تیر ماه 1378 بود. حوادث سیاسی و فرهنگی ، مردم را دلتنگ شهدا کرده بود. سردار باقر زاده اکیپ های تفحص را جمع کرد و گفت: ((مردم تماس می گیرندو درخواست می کنند مراسم تشییع شهدا بگذارید . تا عطر شهدا حال وهوای جامعه را عوض کند. ))

تعداد شهدای کشف شده تو معراج ، کمتر از ده شهید بود. سردار باقر زاده گفت: (( بروید توی مناطق به شهدا التماس کنید و بگید شما همگی فدایی ولایت هستید. اگر صلاح می دانید به یاری رهبرتان برخیزید.))

چند روزی گذشت. سردار تماس گرفت و آخرین وضعیت را از من پرسید. گفتم چیزی پیدا نشد. پرسید: ((به شهدا گفتید ؟)) گفتم: ((سردار!  بچه ها دارند زحمت خودشون رو می کشند. )) گفت: (( همان چیزی که گفتم ، عمل کنید! )) شب بود که با برادران علی شرفی و روح الله زوله آماده می شدیم فردا به سمت هورالعظیم حرکت کنیم .

صبح حدود ساعت 30/10 به منطقه ی شط العلی ، محور عملیاتی بدر و خیبر رسیدیم. برای رفع تکلیف ، جملات سردار را بازگو کردم. نهار را خوردیم و برگشتیم. عصر بود رسیدیم اهواز. به ستاد اعلام شده بود در شلمچه تعدادی شهید پیدا شده. از خوشحالی بال درآوردم. خودم را رساندم شلمچه. 16 شهید پیدا شده بود. شهدا را آوردم پادگان . چند ساعتی بیشتر توی پادگان نبودم که گفتند از هور تماس گرفتند که شهید پیدا شده. دیگر توی پوست خودم نمی گنجیدم. شده بودند 19 شهید.

چند روزی گذشت و از شرهانی و فکه ، هرروز خبر خوشی می رسید.

نماز مغرب و عشاء را خوانده بودیم و مشغول خوردن شام بودیم که سردار تماس گرفت: (( چه خبر ؟ )) گفتم: (( شهدا خود را رساندند. درهای رحمت خدا باز شد. )) گفت: (( فردا صبح شهدا را به سمت تهران حرکت بده. )) گفتم: (( سردار! چند روز دیگه اجازه بدید. )) تأکید کرد که حتما فردا صبح حرکت کنیم و از تعداد شهدا پرسید. گفتم: (( هنوز شمارش نکرده ام. )) و همین طور که گوشی را با کتفم نگه داشته بودم ، شروع کردم به شمردن: (( 16 تا فکه ؛ 18 تا شرهانی ... جمعا شد 72 شهید. )) سردار گفت: (( الله اکبر! روز عاشورا هم هفتاد و دو نفر پای ولایت ایستادند. ))

سعی کردم به بهانه ای معطل کنم تا تعداد شهدا بیشتر شود. اما دستور همان بود ؛ 72 شهید به نیابت از 72 شهید عاشورا در پاسداری از حریم ولایت ، تشییع شدند.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دو شنبه 14 مهر 1393 ساعت 21:7 | بازدید : 460 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )
اولين شهيد دفاع مقدس در جبهه

شايد شما هم گاهي با خود فكر كرده ايد كه اولين شهيد دفاع مقدس در جبهه چه كسي است و يا شايد از دوست يا كساني كه دستي در موضوع دارند اين را پرسيده باشيد. اين سوال به طور طبيعي چند پرسش ديگر هم ايجاد مي كند، كجا و چطور شهيد شده؟ اهل كجاست؟ چگونه شخصيتي دارد؟ شغل و نقش او در دفاع مقدس چه بوده؟
اولين شهيد دفاع مقدس «ايرج دستياري» نام دارد و از شهر اميديه است.
ايرج از همان دوران كودكي انساني اجتماعي و مسئوليت پذير بود و سعي مي كرد نسبت به اطرافيانش احساس مسئوليت داشته باشد. به لحاظ اعتقادي فردي معتقد بود و نسبت به اقامه نماز اول وقت و انجام واجبات شرعي اهتمام و توجه خاصي داشت. او به ورزش خصوصاً رشته فوتبال علاقه وافري داشت و به عنوان يكي از دروازه بان هاي مطرح منطقه اميديه زبانزد همه ورزشكاران بود و در باشگاه هاي شاهين، بانك ملي و استقلال بازي مي كرد. به دليل حضور در ميادين ورزشي، افراد با سلايق و گرايش هاي مختلف گرد ايرج جمع مي شدند و او سعي مي كرد همچون شمعي در ميان جمع عامل وحدت همه جوان ها باشد تا بتواند با جذب نوجوانان و جوانان منطقه اميديه به ورزش آنها را از بلاهاي اجتماعي دور سازد.
با شكل گيري «كميته» از ابتداي پيروزي انقلاب شهيد دستياري به همراه نيروهاي مخلص انقلابي مسئوليت حفاظت از مسير لوله هاي نفتي و چاه هاي نفت منطقه آغاجاري را بر عهده گرفتند و از ساعت 10 شب تا شش صبح به مدت شش ماه اين وظيفه را با موفقيت به انجام رساندند. شهيد ايرج دستياري در آبان 1358 به عضويت نيروي مقاومت سپاه اميديه و آغاجاري در آمده و دوره هاي مختلفي را زير نظر سردار شهيد غيور اصلي و ساير همرزمانش در اهواز پشت سر مي گذارد.
پس از حضور در مناطق مرزي شلمچه و در مدت كمي، اقدام به شناسايي محل هاي نفوذ عناصر ضدانقلاب كرده و با توجه به آشنايي و داشتن تخصص تكنيسين برق و هوش ذاتي و نظامي اش با مشورت شهيد جهان آرا و ديگر همرزمان وي در سپاه خرمشهر خط آتشي از مواد انفجاري به طول چهار كيلومتر در خط مرزي ايجاد كردند و موفق شدند در يكي از شب ها يكي از نيروهاي ضدانقلاب را دستگير كنند كه در بازجويي به عمل آمده مشخص شد كه عامل بمب گذاري در چهار راه امام بوده كه منجر به شهادت يك زن باردار و كودكش شده است.
ايرج به همراه برادر كوچك تر خود بيژن : كه به افتخار جانبازي نائل شده است- و حاج احمد سلحشورفر، مشغول چينش مواد انفجاري در طول خط مرزي بودند، در اين لحظه شهيد با توجه به آگاهي و اشرافيتي كه به خطرات مواد انفجاري داشت، از همراهان خود مي خواهد كه از محل دور شوند تا آخرين چاشني را بازرسي و خط را آماده كند كه ناگهان يكي از تله ها در اثر ريزش خاكريز منفجر مي شود و ايرج در اثر شدت موج انفجار به درون نهر خين پرتاب مي شود و در اثر وجود درگيري در منطقه پيكر مطهرش تا يك هفته مفقود مي ماند كه پس از گذشت يك هفته در كنار اسكله خرمشهر شناسايي و به زادگاهش اميديه انتقال داده مي شود. بازگشت پيكر شهيد ايرج دستياري آن چنان تحولي در منطقه به وجود مي آورد كه سبب مي شود بار ديگر آحاد مردم شهر اميديه حول آن شمع فروزان جمع شوند و جوانان سلحشور شهر فوج فوج تقاضاي عضويت در سپاه اميديه و آغاجاري را كنند.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دو شنبه 14 مهر 1393 ساعت 20:58 | بازدید : 518 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 

شهیدان را یاد کنید حتی با ذکر یک صلوات

 

شهید عیرضا نسیانی

 

 

 

 

شادی ارواح شهدا صلوات

- انقلاب که شد ، کلاس پنجم دبستان بودم . قبول شدم و سال پنجاه هشت رفتم اول راهنمایی . اول را هر جوری که بود خواندم اما دوم را وسط کار ول کردم . رفتم توی بسیج مسجد علی اکبر و حسابی جذب بسیج و مسجد شدم . همان آموزش نظامی اولیه را هم دیدم . آن روز ها تفنگ ژ-سه یاد میدادند و ام-یک. هیچ وقت فکر نمی کردم با همین آموزش اولیه دست و پا شکسته بروم جبهه .

عملیات رمضان بود ، تابستان شصت و یک . گفتند جبهه به شدت نیرو لازم دارد . هیچ شرط خاصی هم نداشت . فقط رضایت نامه والدین را می خواستند و گواهی همان دروه اموزش مسجد را . اصلا نمیدانستم جنگ چیست و چرا دارم میروم جبهه . نه هدف خاصی داشتم و نه حتی انگیزه هایی مثل انقلاب و انقلابی بودن . اگر چه با بچه های انقلابی و مسجدی قاطی شده بودم ، ولی حتی نمیدانستم نماز چیست و چرا باید نماز خواند . فقط همان نمازی را که بچه های مسجد یادم داده بودند ، طوطی وار می خواندم . 

شاید رفتم جبهه که از حال و هوای سنگین خانه مان دور شوم . می خواستم چند روزی هم که شده از خانواده ما فرار کنم . قوی ترین انگیزه ام این بود که بدانم بیرون خانه مان چه جوری است . می رفتم حبهه که ببینم آیا آدم ها انواع و اقسام دیگری هم دارند ؟ یا فقط آن جورهایی هستند که ما توی خانواده مان بودیم . 

رفتم عملیات رمضان . بردنمان لشگر محمد رسول الله (ص) که آن موقع ها هنوز تیپ بودیم . شرق دجله و همان خاک ریزهای نونی شکل عراقی ها که بعدها خیلی معروف شدند . خیلی هم شهید و مجروح دادیم . بعد از آن شب برگشتیم دو کوهه ، جای تیپ توی ساختمان ذوالفقار بود. تیپهای دیگر مثل تیپ امام حسین و عاشورا یا بیست و پنج کربلا هم در ساختمان های کناری بودند . بچه ها را خیلی فشرده در اتاق ها جا داده بودند . ۱۵ - ۲۰ نفر در یک اتاق بیست متری . شاید فقط بیست روز توی دو کوهه موندیم . ولی همین هم کافی بود تا چند جور آدم رو بشناسم و تجربه کسب کنم . 

صبح که بلند میشدم میدیدم کفش ها واکس خورده و جفت کرده دم در اتاق است . می گفتم شاید کسی اشتباه کرده . سر سفره با بعضی ها که هم غذا میشدم ، آرام می خوردند و زود می کشیدند کنار ،می گفتند ما سیریم شما بخور . بعد ها فهمیدم که می خواستند ایثار کنند . همین کار های کوچک یواش یواش آن احساس های گم شده ام را به م بر می گرداند و خاطره های خوبی میشد که توی یادم می ماند و هر وقت دلم از زندگی می گرفت ، یادشان می افتادم . بالاخره هم زمستان همان سال دوباره خواستم بروم منطقه . 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دو شنبه 14 مهر 1393 ساعت 20:54 | بازدید : 435 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

فشار قبر شهيد

آيا شهيد فشار قبر دارد؟

يک - در آموزه هاي اسلامي و ديني، شهيد جايگاهي بس بلند مرتبه و برجسته دارد. در آيات و روايات بسياري بدين جايگاه اشاره شده است که نمونه هايي چند از آنها يادآوري مي شود.
الف) «ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون . فرحين بماءاتيهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الا خوف عليهم ولاهم يحزنون؛ (اي پيامبر) هرگز کساني را که در راه خدا کشته شدند، مردگان مپندار، بلکه آنان زنده بوده و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند. آنها به خاطر نعمت هاي فراواني که خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است خوشحالند و (نيز) به جهت کساني که هنوز به آنان نپيوسته اند [= مجاهدان و شهيدان آينده] خوش وقت؛ (زيرا جايگاه برجسته آنها را در آن جهان ديده و مي دانند) که آنها نه ترسي خواهند داشت و نه غمي» (آل عمران، آيه 169 - 170).
بر کشيدن و از بين بردن هرگونه ترس و اندوه از سوي خداوند در اين آيه شريف، به معناي دستيابي شهيد به همه نعمت هاي ممکن و بهره وري از آنها از يک سو و از ميان رفتني نبودن نعمت هاي ياد شده از ديگر سوست. چنين موقعيتي هم يعني هميشگي نيک بختي براي انسان وجاودانگي او در آن (الميزان، ج 4، ص 62، مؤسسه الاعلمي).
بدين سان با رويکرد به آيه شريف ياد شده، فشار قبر را درباره شهيد مي توان از ميان رفته پنداشت.
ب ) رواياتي نيز بر رويکرد بيان شده در آيه شريف، گواهي مي دهند، از جمله:
امام علي(ع) درباره جايگاه شهيد فرمود: «الا و ان افضل الخلق بعد الاوصياء الشهدا؛ آگاه باشيد که پس از جانشينان پيامبر(ص)، برترين آفريده ها شهيدان مي باشند» (بحارالانوار، ج 22، ص 282، چاپ بيروت). 
پيامبر(ص) فرمود: «ارواح الشهداء في اجواف طير خضر تعلق من ورق الجنه ثم تأوي الي قناويل معلقه بالعرش؛ ارواح شهيدان، در درون پرندگان سبزرنگي که به برگ بهشت پيوسته اند، قرار دارد. آنگاه (اين پرندگان) به چراغ هايي که به عرش آويخته اند، مأوي گزيده و پناه مي آورند»(همان، ج 58، ص 64).
با چنين تعابيري از روايات درباره شهيد، به همان نتيجه به دست آمده از آيه شريف مي توان دست يافت.
دو - افزون بر آيات و روايات اشاره شده درباره جايگاه بلند شهيد، در برخي روايات، موضوع فشار قبر از شهيد آشکارا برداشته شده است به عنوان نمونه مي توان به روايت زير اشاره کرد: «قيل للنبي(ص) ما بال الشهيد لايفتن في قبره؟ قال: کفي بالبارقه فوق رأسه فتنه؛ از پيامبر(ص) پرسيده شد، چرا شهيد در قبرش مورد آزمايش و درد و رنج قرار نمي گيرد؟ پيامبر(ص) در پاسخ فرمود: درد و رنج حاصل از درخشش شمشير بر سرش، او را کافي است» (وسايل الشيعه، ج 15، ص 11، آل البيت). 
سه - در ميان روايات، سرانجام به روايتي برمي خوريم که بلافاصله پس از ريخته شدن نخستين قطره خون شهيد، جز بدهکاري، همه گناهان را از او زدوده شده شناسانده است: «عن ابي جعفر(ع) قال: اول قطره من دم الشهيد کفاره لذنوبه الا الدين، فان کفارته قضاؤه؛ امام صادق(ع) فرمود: نخستين قطره از خون شهيد، پوشاننده گناهان او جز دين است؛ چرا که کفاره دين، پرداخت آن مي باشد» (همان، ج 18، ص 326). 
با رويکرد به بيان آشکار قرآن و نيز روايات ياد شده که با بياني کلي، فشار قبر را از شهيد از ميان رفته به حساب مي آورد به نظر مي آيد شايد نتوان از اين روايت نتيجه گرفت که نپرداختن بدهکاري براي شهيد کيفر مزبور را به دنبال داشته باشد؛ بلکه تنها گناهي است که پاک شدن شهيد از آن به پرداخت دين پيوسته است.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اولین قبرستان
یک شنبه 13 مهر 1393 ساعت 10:30 | بازدید : 579 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

قبرستان اسرار آمیز سفید چاه  

مازندران - بهشهر
 

گورستان سفید چاه که به "گورستان سپید" نیز شهرت دارد، در شهرستان بهشهر، بخش یانه سر، روستای سفید چاه واقع شده که مربوط به دوره تیموریان است و اولین قبرستان مسلمانان در ایران است. 
اسم روستای سفیدچاه را گورستان اسرارآمیزش سرزبان‌ها انداخته. در منطقه گلوگاه بهشهر، تقریبا کسی نیست که چیزی از داستان‌های شگفت‌انگیز گورستان تاریخی این روستا نشنیده باشد. مردم گلوگاه از ۵۰ پارچه آبادی دور و اطراف، مرده‌هایشان را به دوش می‌گیرند و الله‌اکبرگویان به سفیدچاه می‌آورند تا جایی در گورستان این روستا برایشان دست و پا کنند. آنها معتقدند که خاک سفید این روستا نمی‌گذارد اجساد مردگانشان بپوسد.
گورستان پرطرفدار سفیدچاه روز به روز بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و کم‌کم خانه‌ها و زمین‌ها را پس‌می‌زند تا برای مردگان جا باز کند. این گورستان به‌جز خاک سفیدرنگش، یک تفاوت دیگر هم با دیگر گورستان‌های ایران دارد؛ در بخش تاریخی گورستان، تقریبا تمام سنگ‌قبر‌ها بالای سر مزار متوفیان سر پا ایستاده‌اند. سنگ‌قبرهایی که هر کدام تابلوی اعلاناتی هستند برای شناساندن شخصیت فرد متوفی.
سرشناس‌ترین اهالی گورستان روستای سفیدچاه ۳ نواده امام موسی‌بن‌جعفر(ع) هستند؛ ابراهیم(ع)، منصور(ع) و عبدالرحمان(ع) که از ظلم و جور خلفای مستبد فراری شدند و برای همین در این دیار ماندند. از جمله دیدنی‌های مقبره‌ این ۳ تن، صندوقچه‌ای چوبی است که اهالی روستا مانند چشم‌هایشان از آن محافظت می‌کنن.
برای رفتن به روستای سفیدچاه، باید با قطار، وسیله شخصی یا اتومبیل کرایه‌ای به بهشهر بروید.
وسیله نقلیه شخصی: از بهشهر به بعد باید به دل جنگل‌ سرسبز بخش «یانه‌سر» بزنید تا بعد از طی ۲۰ کیلومتر جاده پیچ‌درپیچ آسفالته، به گلوگاه برسید، بعد از گلوگاه، روستای «نیالا» در مسیرتان قرار می‌گیرد و بالاخره سفیدچاه در حاشیه جاده از راه خواهد رسید.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
یک شنبه 13 مهر 1393 ساعت 8:33 | بازدید : 555 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )
عید قربان سالروز عروج مردی آسمانی/
شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی هنگام شهادت 37 سال داشت. او اسوه‌ای بود که از کودکی تا واپسین لحظه‌های عمر گران‌قدرش همواره با فداکاری و ایثار زندگی کرد و سرانجام نیز در روز عید قربان به خواست بزرگ خود که شهادت بود نائل و نام پرآوازه‌اش در تاریخ سراسر افتخار ایران اسلامی جاودانه شد.
به گزارش خبرنگار دفاعی- امنیتی باشگاه خبرنگاران، شهید سرلشکر خلبان "عباس بابایی" همان‌طور که آرزو داشت در روز عید سعید قربان به سوی حضرت حق پرواز کرد. 

شهید عباس بابایی در سال 1329 در قزوین متولد شد. دوره ابتدایی را در دبیرستان دهخدا و دوره متوسطه را در دبیرستان وفای قزوین گذراند. 
 
سال 1348 با اینکه در رشته پزشکی پذیرفته شده بود داوطلب تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت. شهید بابایی پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی در ایران برای تکمیل دوره خلبانی به کشور آمریکا اعزام شد.   
  
شهید بابایی در سال 1349 برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا رفت. در این مدت دوره آموزش خلبانی هواپیمای شکاری را با موفقیت به پایان رساند و پس از بازگشت به ایران در سال 1351 با درجه ستوان دومی در پایگاه هوایی دزفول مشغول به خدمت شد.


   
  

با ورود هواپیماهای پیشرفته F14 به نیروی هوایی شهید بابایی که جزو خلبان‌های تیزهوش و ماهر در پرواز با هواپیمای شکاری F5 بود به همراه شمار دیگری از همکاران برای پرواز با هواپیمای F14 اتفاق و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد.   

با اوج‌گیری مبارزات ضد نظام ستم شاهی عباس بابایی به عنوان یکی از پرسنل انقلابی نیروی هوایی در جمع دیگر افراد متعهد ارتش به میدان مبارزه وارد شد.   

پس از پیروزی انقلاب اسلامی وی گذشته از انجام وظایف روزانه به عنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه هشتم هوایی اصفهان به پاسداری از دستاوردهای شکوهمند انقلاب اسلامی پرداخت. 
  
شهید بابایی با دارا بودن تعهد، ایمان، تخصص و مدیریت اسلامی چنان درخشید که شایستگی فرماندهی وی محرض و در تاریخ 1360.5.7 فرماندهی پایگاه هشتم هوایی بر عهده او گذاشته شد.   

به هنگام فرماندهی پایگاه با بهره‌برداری از امکانات موجود به عمران و آبادانی روستاهای مستضعف نشین در حومه پایگاه و شهر اصفهان پرداخت و با تأمین آب آشامیدنی و بهداشتی، برق، احداث حمام و دیگر نیازهای بهداشتی و آموزشی در این روستا گذشته از تقویت خط سازندگی انقلاب اسلامی در روند مردمی کردن ارتش و پیوند بیشتر آن با مردم خدمات قابل توجهی انجام داد.
 

  
  

عباس بابایی با کفایت، لیاقت و تعهد بی‌پایانی که در دوران تصدی فرماندهی پایگاه اصفهان از خود نشان داد در تاریخ 1362.9.9 با ارتقا به درجه سرهنگی به سمت معاون عملیات نیروی هوایی ارتش منصوب و به تهران منتقل شد. 

او با روحیه شهادت خواهی و شجاعت و ایثاری که در سالهای حضور در جبهه‌های نور و شرف به نمایش گذاشت صفحه‌های نوین و زرینی به تاریخ دفاع مقدس و نیروی هوایی ارتش نگاشت و با بیش از 3000 ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده بخش بزرگی از وقت خویش را در پروازهای عملیاتی قرارگاه‌ها و جبهه‌های جنگ در غرب و جنوب سپری کرد و به همین ترتیب چهره آشنای بسیجیان و یار وفادار فرماندهان قرارگاه‌های عملیاتی بود و تنها در سال 64 تا هنگام شهادت بیش از 60 مأموریت جنگی را با موفقیت به انجام رساند.   
  
شهید بابایی برای پیشرفت عملیات‌ها و بهتر انجام شدن کارها تنها به نظارت اکتفا نمی‌کرد بلکه به شخصه پیشگام می‌شد و در بیشتر مأموریت‌های جنگی تحمیلی شده برای آگاهی از مشکل‌ها و خطرهای احتمالی نخستین خلبانی بود که در عملیات‌ها شرکت می‌کرد.   

عباس بابایی به علت لیاقت و رشادت‌هایی که در دفاع از نظام سرکوبی و دفع تجاوزهای دشمنان از خود بروز می‌داد در تاریخ 1366.2.8 به درجه سرتیپی نایل شد.


  
  

سرلشکر عباس بابایی در نخستین ساعت پس از آغاز روز 11 مردادماه همزمان با روز عید قربان همراه سرهنگ علی محمد نادری یکی از خلبانان نیروی هوایی ارتش به منظور شناسایی منطقه و تعیین راهکار اجرای عملیات با یک فروند هواپیمای آموزشی F5 از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمد و وارد آسمان عراق شد.   
  
سرلشکر بابایی معاون عملیاتی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران 15 مرداد سال 66 در شرایطی که به درخواست‌ها و خواهش‌های پی در پی دوستان و نزدیکانش به شرکت در مراسم حج آن سال پاسخ رد داده بود برابر با روز عید قربان پس از انجام یک مأموریت برون مرزی هنگام بازگشت به ایران در خطوط آسمان مرزی هدف گلوله‌های تیربار ضد هوایی قرار گرفت و در اثر جراحت‌های بسیار ناشی از اصابت گلوله همان لحظه به شهادت رسید.   
 
شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی هنگام شهادت 37 سال داشت. او اسوه‌ای بود که از کودکی تا واپسین لحظه‌های عمر گران‌قدرش همواره با فداکاری و ایثار زندگی کرد و سرانجام نیز در روز عید قربان به خواست بزرگ خود که شهادت بود نائل و نام پرآوازه‌اش در تاریخ سراسر افتخار ایران جاودانه شد. 

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.   

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0