عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنهاترین تنهاها و آدرس loverose.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1106
:: کل نظرات : 37

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 538
:: باردید دیروز : 769
:: بازدید هفته : 538
:: بازدید ماه : 4348
:: بازدید سال : 72937
:: بازدید کلی : 231158

RSS

Powered By
loxblog.Com

روح . چن . جن . ارواح . شیطان . خدا . ترسناک

پنج شنبه 17 مهر 1393 ساعت 21:27 | بازدید : 565 | نوشته ‌شده به دست دکتر مولایی | ( نظرات )

 

ویژه‌نامه شهید عارف سردار مهدی خوش‌سیرت

ویژه نامه سردار شهید عارف مهدی خوش‌سیرت
 

سردار شهید اسلام، مهدی خوش سیرت در نوزدهم شهریور سال هزار و سیصد و سی و نه در روستای چورکوچان شهرستان آستانه‌اشرفیه دیده به جهان گشود.

سرویس ویژه دفاع مقدس آستان‌خبر

با ولادت او همای اوج سعادت بر شانه (پدر مهدی) نشست و مهدی در خانواده مذهبی و متدین و ارادتمند به ائمه اطهار (ع) به ویژه سید و سالار شهیدان زمزمه عشق، مشق می‌کرد و از همان دوران کودکی نشان داد که با دیگر همسالانش متفاوت است. تحصیلات دوران ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را آن گونه که شایسته بود در زادگاهش شهرستان آستانه‌اشرفیه پشت سر نهاد و در سال ۱۳۵۸ موفق به اخذ دیپلم گردید و پس از آن لباس مقدس سربازی را به تن کرد و چون رزمنده‌ای در خنثی کردن توطئه‌های نوکران و جیره خواران استکبار جهانی در منطقه گنبد، حضوری دلاورانه داشت. هنوز دوره سربازی را به اتمام نرسانده بود که…

نامش را در مدرسه عشق نوشت؛ مهدی زمانی عضو مدرسه عشق شد که خود تدریس عشق می‌کرد، آبدیده و سرد و گرم جبهه‌ها کشیده، لذا دوست داشت با نیروهای رزمنده نه تنها در جبهه و هنگام جهاد و مجاهدت بلکه در پشت جبهه و زادگاه و شهر و حتی منزلشان ارتباط برقرار کند و چون به بسیج عشق می‌ورزید لذا بین جبهه و پشت جبهه همیشه در حال تردد بود. با معنویتی که در مهدی وجود داشت مهر و محبتش در اولین وهله دیدار هر بیننده‌ای در دلش می‌نشست، کمال عشق، معرفت و خداشناسی مهدی بود که بچه‌های رزمنده خود را مرید او می‌دانستند و پروانه‌وار گرد شمع وجودش می‌گشتند و گاه حتی شرط حضور در جبهه را بودن در کنار وی می‌دانستند. آقا مهدی از روزی که گام در جبهه‌های حق علیه باطل نهاد و در مدرسه عاشقان روح الله ثبت نام کرد هرگز تسویه حساب نگرفت و دنبالش هم نرفت در زمان حضورش در جبهه‌ها همیشه تلاش داشت در عملیات‌ها شرکت کند و اگر به دلیل حضور در منطقه‌ای دیگر موفق به شرکت در عملیاتی نمی‌شد غم تمامی چهره نورانی‌اش را فرا می‌گرفت و تا چند روز حال خوشی نداشت.

او با تلاش بی وقفه‌اش در عملیات‌های افتخار آفرین و غرور آمیز طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، فتح خرمشهر، رمضان، مسلم ابن عقیل، محرم، والفجر ۴، والفجر ۶، هور العظیم، قدس، بدر، والفجر ۸، کربلای ۲، کربلای ۵، و نصر ۴ حضور پیدا کرد. اعتقاد راسخش به اسلام، امام و انقلاب، و شاگردی این مکتب انسان ساز هدفی را برایش ترسیم کرده بود که برای رسیدن آن سر از پا نمی‌شناخت و بهترین دلیل اینکه پس از ۱۳ بار مجروحیت در عملیات‌های مختلف، هیچ‌گاه در استراحت کامل به سر نبرد بلکه پس از ترمیم مختصر، دوباره خود را به صحنه مبارزه و جهاد رساند و در جمع لشکریان اسلام قرار گرفت.

در عملیات نصر ۴ – فتح ماووت عراق ساعت ۳۰/ ۱۱ تاریخ ۶/۴/۱۳۶۶ ندای ارجعی الی ربک را از معشوق حقیقی‌اش شنید و بی‌تابانه و لبیک گویان به سویش پرکشید.

 در سفرهای پشت جبهه نیز مهدی با مرخصی‌های کوتاهش نه تنها فقط به خانواده‌اش می‌رسید بلکه به شهرهای دیگر حتی به استان مازندران برای تألیف قلوب و سرکشی به خانواده‌های محترم شهدا و رزمندگان می‌رفت؛ و آنقدر این ارتباط عمیق بود که اغلب خانواده‌های شهدا با دیدن چهره نورانی مهدی قوت قلب می‌گرفتند و همانند فرزندان شهیدشان دوستش می‌داشتند و شهید خوش سیرت در روزهای پایانی عمر شریفش (اواخر جنگ) از خجالت خانواده‌های شهیدان و به خصوص پس از شهادت دو برادرش حسین و رضا خوش سیرت، بعد از عملیات نیز به مرخصی نمی‌آمد.

 او مانع پرواز و عروجش را دو چیز می‌دانست! یکی ملبس به لباس سبز سپاه شدن تا بر پیشانی‌اش ستاره بنشیند و دیگری به سنت پسندیده رسول مکرم اسلام صلی الله علیه واله و سلم جامع عمل پوشاندن و او به این تکلیف نیز عمل کرد و پایه زندگی مشترکش را با دختری متدین در اوج سادگی و صفا بنا نهاد تا آخرین ریسمان تعلق زمین و زمینیان را پاره کند و ثابت کند که این بندها و تعلقات نمی‌توانند عاشق و مرغ باغ ملکوت را زمینی کرده و در قفس تن اسیر نماید و حاصل پیوند مقدسش دختر مۆونه ای شد که پس از شهادت آقا مهدی دیده به جهان گشود.

آقا مهدی مسئولیت‌های خویش را در جبهه از فرماندهی دسته آغاز، و پس از گروهان و گردان، با رشادت و مدیریتی که از خود نشان داده بود به فرماندهی تیپ دوم محرم و معاونت فرماندهی لشکر قدس گیلان برگزیده شد مهدی که در فراق دوستانش هماره می‌سوخت و در دل و بر لب آرزوی شهادت داشت سر انجام پس از سال‌ها حضور مستمر و مداوم در جبهه‌های جنگ، و رزم بی امان و مجاهدت در دو جبهه جهاد اصغر و جهاد اکبر، در عملیات نصر ۴ – فتح ماووت عراق ساعت ۳۰/ ۱۱ تاریخ ۶/۴/۱۳۶۶ ندای ارجعی الی ربک را از معشوق حقیقی‌اش شنید و بی‌تابانه و لبیک گویان به سویش پرکشید و به دریای رحمت الهی پیوست و ستاره‌ای، درخشان در آسمان انقلاب اسلامی ایران شد.

برگی از خاطرات

فرمانده تیپ دوم از لشگر قدس گیلان

نام پدر: قربانعلی

تولد: ۱۹ شهریور ۱۳۳۹

محل تولد: آستانه

تاریخ شهادت: ۶ تیر ۱۳۶۶

محل شهادت: ماووت – عراق

نحوه ی شهادت: بر اثراصابت تیر مستقیم

محل دفن: حرم مطهر شهدای آستانه اشرفیه

خاطراتی از شهید مهدی خوش سیرت

شبی از شب های تابستان ۶۳، در پادگان شهید «بیگلو اهواز»، شب را میهمان گردان مالک اشتر و آقا مهدی بودم. تا پاسی از شب صحبت یاران سفر کرده بود و پرستوهای آستانه ای، خاطرات پرواز و با هم بودن ها که قند مکرر بود و استخوان لای زخم، از ماندن ما و رفتن آن ها!…

در چادر آقا مهدی خوابیدم، هنوز ساعتی به فریضه صبح مانده بود که آقا مهدی طبق عادت از چادر خارج شد. می دانستم برای خواندن نماز شب بپا خاسته است.
اذان صبح را که شنیدیم، وضو گرفتیم و منتظر شدیم که نماز را به امامت آقا مهدی که پیش نماز گردان بود، بخوانیم.
گفتم: سری به چادرهای همسایه بزنم.
بعضی از بچه ها هنوز خواب بودند برای نماز صبح صدایشان کردم، تعدادی گفتند: نماز صبح را ساعتی پیش خواندیم.
گفتم: عزیز من! همین الان اذان گفتند، شما کی؟ نماز چی خواندید؟!
گفتند: آقا مهدی داشت نماز می خواند، شاید یک ساعت پیش! ما هم نماز خواندیم و خوابیدیم.
خنده امانم را بریده بود، گفتم: آقا مهدی داشت نماز شب می خواند. حیرت بچه ها در خواب و بیداری دیدنی بود، ناگهان خنده فراگیر شد همگی می خندیدیم، بچه ها پا شدند و همگی نماز را به امامت آقا مهدی خواندیم.

***************

به نماز اول وقت و جماعت، عادت داشت به همه سفارش می کرد که هر جا هستید، نماز را اول وقت و به جماعت بخوانید. باختران که بودیم جنب مسجد ترکان، پیرمردی مغازه داشت که با انقلاب و اسلام میانه خوبی نداشت، چهره و لبخند آقا مهدی و احوالپرسی هایشان در پیرمرد تأثیر گذاشته بود.
پیرمرد می گفت: من اصلاً با شماها میانه خوبی ندارم ولی نمی دانم این یکی چطوری توی دلم جا گرفته، بی نهایت دوستش دارم، نمی آید دلتنگش می شوم.
از آقا مهدی پرسیدم: چطوری این پیرمرد را آرام کردی و در او تأثیر گذاشتی؟
با لبخند ملیح گفت: مسلمانها باید اینطور باشند، باید آنقدر جاذبه داشته باشیم که دشمن هم ما را دوست داشته باشد، اگر به این درجه رسیدیم موفق هستیم.
باید بر قلب دشمن تأثیر گذاشت و پیروز شد و اگر جسم کسی را فتح کنی هنوز شکست خورده ای!

***************

روزی به همراه سردار خوش سیرت و جمعی از دوستان می رفتیم، آفتاب وقت اقامه نماز ظهر را اعلام می کرد، سردار دستور دادند، نماز بخوانیم و سپس حرکت کنیم! بعضی از بچه ها به دنبال آب و عده ای برای یافتن جانماز و سنگی مناسب خاک های اطراف را می کاویدند.
آقا مهدی در حالی که اندوه چهره اش را فرا گرفته بود خطاب به همراهان گفت:
«تعجب می کنم حتی قمار بازها همیشه وسیله قمارشان را به همراه دارند اما شما چیزی را که روزانه چندین بار استفاده می کنید به همراه ندارید!».

یادداشت شهید عارف :

ساعت حدود ۳ بامداد شب جمعه ۲/۱/۶۴ پاسگاه شهید اسودی (ترابه) می باشد که این مطالب را بر روی کاغذ می آورم. آری، ای برادران و خواهران و ای عزیزان که دوست دارید جبهه ومظلومیت فرزندان جبهه را بشناسید. پس دقت در مطالب زیر نمائید و خودتان قضاوت کنید، من این جملات را موقعی می نویسم که گلوله های آتشین دشمن تمام نقاط پاسگاه ترابه را سوراخ می کند.

ای برادران و خواهران و دوستان عزیز اگر در صحرای کربلا یاران امام حسین (ع) یکی یکی به خون خود غلتان شدند، اینجا نیز در این ساعت از روز جلِوه ای از کربلا بوجود آمده است که برادران در انتظار شهادت خود هستند و چه مظلومیتی بالاتر از این که در عمق خاک دشمن در میان امواج انفجارهای گلوله ها در یک محیط خونین و مقدس انسان فقط و فقط منتظر مرگ باشد.

اما یک چیز است که در تاریکی شب همه را امید و قوت می داد و تنها صدایی که از حلقوم این برادران مظلوم در میان غرش صدای انفجارها به گوش انسان می رسد:

نام یا زهرا(س) و یا حسین و یا مهدی بود که آرامش وجود انسان را فرامی گرفت. نمی دانم با این اوضاع آیا عمر اجازه می دهد که جملاتم را به آخر برسانم، خدا می داند.

بارالها در این لحظاتی که مرگ را جلوی چشمم می بینم در این پاسگاه ترابه تو را به حق مظلومیت علی (ع) قسمت می دهم که تمامی گناهان مرا بیامرز خانواده ام و دوستان مرا هر کجا هستند از همه بلیات و لغزشها حفظ بگردان و امام امت انقلاب اسلامی را به حق پهلوی شکسته زهرا(س) طول عمر عطا فرموده و او را پیش امام زمان رو سفید بگردان.

خدایا، شهدای انقلاب و شهدای جنگ تحمیلی به ویژه شهدای مظلوم عملیات بدر و شهدایی که امشب در این پاسگاه ترابه به خون خود غلتیدند با شهدای کربلا محشور گردان. آمین یا رب العالمین.

 

وصیت نامه شهید عارف

بسمه تعالی

 

الا و ان الیوم الحضار و غدالسابق و البسقه الجنه و الغایه النار

آگاه باشید امروز روز آمادگی و آماده شدن است و فردا هنگام سبقت و پیشی گرفتن، بهشت جایزه پرندگان مسابقه و پایان کار (عقب ماندگان مسابقه) دوزخ می باشد.(نهج البلاغه).

به نام خداوند بزرگ که به بزرگی و وحدانیت خودش بر مامنت نهاد و حیات ما را در فضای روحانی جمهوری اسلامی ایران مقدر گردانید.خدایا عمری است که بر من گذشت ولی من از خود نگذشتم و در مدت حیات بارها  خودم را دیدم و پسندیدم و تو را ای خدای مهربان فراموش کردم.خدایا هر روز و هر لحظه از حیاتم، برکات و رحمت تو از بالا بر من و ما فرود آمد ولی جواب این خوبی ها را من به بدی پاسخ دادم. ای خدای مهربان مدتها بود که غافل و بی خبر از خودم بودم و هم تو کرم کردی و مرا به وظیفه خود آشنا کردی و آن زمان بود که تازه فهمیدم که ای وای چه کردم و چگونه به دست خودم فردای خود را به سیاهی و تباه کشاندم و آنجا بود که جبران آن را بر خود دشوار و سخت  دیدم و باز هم لطف تو به دادم رسید و باب توبه و بازگشت را جلوی راهم نمایان کرد چه می گویم نه اینکه نشانم دادی بلکه مرا دعوت نمودی و گفتی اگر برگردی به سوی من  نه این که می پذیرم ، تورا بلکه دوست خواهم داشت.

حال ای خدای مهربانم عاصیم و گمراهم و آلوده ام …. و با همه بی آبروئی خود به سوی تو برگشتم و واسطه ای ندارم به همه بدی کردم و از خودم رنجاندم و اینک جز لطف و کرم تو واسطه ای نمی یابم پس ای خدای مهربان مرا پذیرا باش و در دریای رحمت و کرم خود مرا غرق کن تا نجاتم دهی، خدایا  اینک که لحظاتی بیش به عملیات نمانده است بغض گلویم را گرفته و نمی دانم چه اشکی بریزم، خدایا اشک ندامت و شرمندگی بر گونه ام روان است و در حالی که مقربان صالح درگاهت در این زمان ها که لحظه وصل است  اشک شوق( شوق وصال محبوب) می ریزند. خدایا فردایم چگونه است، خدایا روز حساب چه بر من مقدر کرده ای ، خدایا با این آلودگی و رو سیاهی شرم دارم که پیشگاه تو حاضر شوم برای حساب و بازپرسی پس ای مهربان مرا به کرم خود ببخش و رسوایم مگردان خداوند اینک که مدت ۵ سال و اندی از عمر این جهاد مقدس  می گذر به جز عده قلیلی از دوستان کسی را با خود در سنگر نمی بینم زیرا عده ای به لقای تو آمدند و عده ای بر روی تخت های بیمارستان و منزل بستری هستند و عده ای نیز با توجیهات مختلف خود را به کارهای پشت جبهه مشغول نمودند و  درد من از گروه سوم است و گویا اصلاً در این دنیا نیستند و فریاد استمداد طلبی انقلاب را از حلقوم امام نمی شوند ، خدایا تو خودت به کرم خود دلها و گوش هایشان را بیدار و بینا و شنوا گردان و توفیق پوشیدن لباس رزم مجاهدانت را به آنان بده.

پدرم و مادرم و همه اعضای خانواده مفتخر و خرسند باشید که امروز خداوند به شماها افتخار می کند و اگر در طی این راه مقدس خونم بر زمین ریخت و به رود پر خروش شاهدان پیوست پس طوبی لکم( خوشا به حال شما) که خود را با زهرا(س) همدرد کردید و من هم آن وقت روحم در آرامش است که طوری زندگی کنید که انگار فرزندی به انقلاب تقدیم نگردیده و همیشه خود را بدهکار انقلاب  و اسلام و امام بدانید. و از زحمات جانفرسای شما که در حقم نمودید  از خداوند برایتان طلب اجر و مغفرت دارم و از برادرانم نیز عاجزانه درخواست دارم که با سلاح تقوی و صبر خادم انقلاب باشند  و از مواضع تفرقه دوری کنند  و از خواهرانم مسئلت دارم که در کردار و افعال خود  به زینب (س) اقتداء کنند و در امر جهاد بی تفاوت نباشند.

از برارم محمد نیز کمال تشکر را دارم  و تقاضامندم که هیچ وقت پدر و مادر خود را از مهربانی  حمایت خود بی نصیب مگردان، و از همه دوستانم می خواهم که بندگی خود را به خدا در عمل ثابت کنند  و وفاداری خود را به امام و انقلاب تا حد نثار جان خود  به اثبات رسانند و کسی سنگ دوستی مرا به سینه نزند  جز در لباس جهاد و تقوی، ای عزیزانی که زیر تابوت مرا گرفته اید  و قدم در گورستان آستانه نهاده اید از عاقبت کسانی که در اطراف تان در زیر زمین پوسیده اند عبرت بگیرید .دلتان را از علائق برکنید  که روزی شما نیز به آنان ملحق خواهید شد ای قهرمانان انقلاب امت اسلامی آستانه: از کسانی که خود را در صحنه انقلاب دایه های مهربان تر از مادر می دانند بترسید و بر حذر باشید.

همسرم حلم و بردباری را در خود تقویت کن اگر موفق به این کار شدی هیچ وقت حوادث زندگی تو را از کوره به در نخواهد کرد در مقابل خطای انسان ها حلیم باش و در مقابل کم محبتی ها تو مهربان تر باش .قرآن می فرماید که از خصوصیات بندگان خوب خدا این است  که در زمین با تواضع راه می روند و از خطای انسان های جاهل با سلامتی گذشت می کنند.

( و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما) فرقان ۶۲

همسرم اگر می خواهی خدا از تو راضی باشد  باید در راهش حرف ها و طعنه ها و ملامت ها را به جان خریدار باشی و در این راه از خود خدا کمک بخواه و بدان که انسان سرنوشتی  دارد که هیچ چیز نمی تواند آن را تغییر دهد. و اگر فرزندی خداوند نصیب مان کرد خوب از او مواظبت کن و او را اهل قرآن و مؤمن  و مجاهد پرورش ده حال اگر پسر شد در سنگر نبرد  و اگر دختر شد  در سنگر عفاف و صبر ، و اگر تقدیر  بر رفتن من از این دنیا  باشد در تنهایی خود تکیه بر خدا کن و طوری زندگی کن که خداوند را از خود راضی کنی.

                                 والسلام

وعده ملاقات ما در قیامت

گناهکار جبهه ها مهدی خوش سیرت

خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار




|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: